تحليلي كوتاه از زندگي پيشواي دوم شيعيان حضرت حسن بن علي امام مجتبي (ع)
در نيمه ماه مبارك رمضان در شهر مدينه، سال سوم هجري خداوند متعال فرزندي به اميرمؤمنان علي (ع) و حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلاماللهعليها هديه نمود، با شنيدن اين خبر و رساندن آن به وجود نازنين رسول مكرم اسلام (ص) شادي وصفناشدنياي سراسر وجود حضرتش را فرا گرفت و خود را به خانه پاره تن خود دختر گرامياش رسانيد و قُنداقه مطهر نوزاد تازه متولد شده را در آغوش گرفت با نزول جبرئيل امين و عرض تبريك و تهنيت بر خاندان نبوّت، هديهاي كه از جانب خداوند بر اين خانواده عطا گرديد نام مباركي بود كه بر آن نوزاد نهادند نامش را « حسن » ناميدند چرا كه هم در صورت نيكو بود و هم در سيرت، از لحاظ شباهت ظاهري شبيهترين شخص به پيامبر (ص) بود وهمين مورد علاقه شديد پيامبر (ص)را به همراه داشت و همواره حضرت ختمي مرتبت علاقه خود را اينگونه بيان ميكرد : « الحَسنُ فاِنَّهْ اِبني ووَلَدي وَ مِنّي و قُرَّةَ عَيْني و ضياءُ قَلبي و ثَمَرَةُ فُؤادي و هُوَ سَيِّدُ شبابِ اَهْلِ الجَنَّةِ و حُجّةُ اِلله علي الاُمّةِ اَمْرُهُ اَمري و قَولُهُ قَولِي مَنْ تَبِعَهُ فَاِنّهُ مِنّي وَ مَنْ عَصاهُ فَلَيْسَ مِنّي(1) »؛ حسن پسر و فرزند من است. او از من است و نور چشم من و روشنايي قلب من و ميوه جان من است. او سيد و آقاي جوانان اهل بهشت است و حجت خدا بر امت ميباشد. دستور او دستور من و سخنش سخن من است. كسي كه از او پيروي كند از من است و هر كس نافرمانيش كند از من نيست.
امام مجتبي هفت سال از بهار عمرش نگذشته بود كه طعم تلخ رحلت جدّ گرامياش را چشيد، سي سال بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام (ص) همواره در همه عرصهها و فراز و نشيبهاي حيات سياسي پدر خويش يار و مددكار اميرمؤمنان بود كه سرانجام پس از ده سال امامت در سن 47 سالگي شربت شهادت را نوشيد.
در اين نوشتار اشارهاي كوتاه به سجاياي اخلاقي و همچنين حيات سياسي آن امام بزرگوار گرديده است باشد كه از رهروان راستين حضرتش قرار بگيريم.
سجاياي اخلاقي
سيرت باطني : در مقدمه نوشتار ذكر كرديم كه هم در صورت حسن بود و هم در سيرت، شاهد بر اين ادعا ظرفِ وجودي و سيرت باطني حضرت مجتبي (ع) آن قدر باعظمت بود كه علي (ع) اولين رهنمودها و توصيههاي اخلاقي را براي فرزندش بيان ميكند و تجلي آن آموختهها و تاثيرگذاري آنها بر شخصيت او در صفاتي بروز ميكند كه حلم و كرم از تجليات خاص اخلاقي حضرت ميشود و به خاطر شدت جود و سخاوت به كريم اهل بيت ملقب ميگردند، با نقل داستاني كه عنوان ميگردد، ميتوان به اين مهم رسيد كه مسير امامت را با سجاياي اخلاقي به بهترين شيوه ممكن سُكانداري نمود و با همين اخلاق حليمانه و كريمانه تاروپود سياستبازيها و تبليغات مسموم دستگاه اموي را از هم گسسته و نقش بر آب كرد و همين برخوردهاي اخلاقي بود كه قدرت حاكمه را به وحشت انداخت و زندگي سياسي اش را وارد مرحله جديدي كرد.
حلم حضرت در برخورد با مرد شامي : روزي يكي از شاميان كينهتوز با قلبي مالامال از خشم و آكنده از غيظ وارد مدينه شد، امام (ع) را در كوچهاي از كوچههاي مدينه به همراه جمعي از ياران و اصحاب ديد. آن گاه بي پروا تا ميتوانست به آن حضرت دشنام و ناسزا گفت. امام (ع) بي آن كه عكسالعملي نشان دهد و به گفتههايش پاسخي بدهد آرام و باوقار گوش ميداد تا اينكه حرفهاي جسورانه مرد شامي به پايان رسيد و خسته شد، امام (ع) فرمود : به گمانم كه در اين شهر غريب هستي و دچار اشتباه شدهاي . . . حال اگر از ما خواستهاي داري، اجابت ميكنيم و اگر رهنمودي بخواهي راهنمايي ميكنيم، اگر مركبي براي سوار شدن بخواهي در اختيارت ميگذاريم و اگر گرسنه باشي غذايت ميدهيم، اگر حاجتي داري برآورده ميسازيم و اگر وسايل خود را در نزد ما به امانت بگذاري و مهمان ما شوي از تو پذيرايي ميكنيم و تا هنگام بازگشت به تو خوش خواهد گذشت، . . . آن مرد شامي كه اين سخنان را از آن امام حليم و مهربان شنيد تحت تاثير شديد محبت قرار گرفت و به شدت گريست و در همان جا گفت : گواهي ميدهم كه تو خليفه خدا در روي زمين هستي و خداوند ميداند كه رسالت و امامت را به چه كسي بدهد. اين را بدان كه تا كنون تو و پدران تو دشمنترين افراد نزد من بوديد و اكنون محبوبترين خلايق.
حيات سياسي امام حسن مجتبي(ع)
آنچه همواره در بعد سياسي در طول تاريخ مورد بحث و بررسي مي باشد جريان درگيريها و تقابل بين امام مجتبي (ع) و معاويه پليد بوده است كه اوج اين رويارويي مشهور به صلح امام حسن گرديده است كه در اين نوشته نكاتي پيرامون اين قضيه مطرح ميسازيم و خوانندگان محترم را به تامل بيشتر در اين باره دعوت نموده، اميدواريم بصيرت مابه اين موضوع بيش از پيش گردد.
صلح،آشتي يا مصالحه : متاسفانه مورخين و ناقلين از اين جريان به صلح ياد كرده و كتابهايي نيز در اين رابطه نوشتهاند و همه ميدانيم متبادر از كلمه صلح آشتي و صميميت بين دو طرف درگيري است در حالي كه مصالحه نوعي مدارا كردن و درآن گذشت ميباشد و چيزي را به مسالمت به پايان رسانيدن ميباشد با توجه به مفاد تعهداتي كه امام (ع) و لفظي كه در اين نامه امام (ع) به كار ميبرد و ميفرمايد « صالحه علي ان يسلم اليه و لاية امر المسلمين علي أن يعمل فيهم بكتاب الله و سنة نبيه محمد (ص) و ...(2) » مصالحه به معنا نزديك ميشود زيرا مصالحهايي كه امام انجام داد با توجه به ياران سست ايمان كه معاويه آنان را با پول فريب داده بود با تعهداتي كه امام (ع) از معاويه گرفت از خلافت به طور تحميلي كنارهگيري نمود و اين در آن شرايط حساس درايت و زيركي خاصي ميطلبيد تا امامت ايشان همچنان پابرجا بماند، در حاليكه كلمه صلح از ترفندها و عوامفريبيهاي معاويه بوده است كه در الفاظ ايشان به كار رفته است هنگامي كه خود فرستادهاي براي پيشنهاد صلح نزد امام (ع) فرستاد دستور داد شايعه درخواست صلح از جانب امام حسن (ع) را مطرح سازند و در سپاه مقدم امام منتشر سازند سپس معاويه براي فريب عبيدالله بن عباس به او نوشت : « إن الحسن قد راسلني في الصلح(3) » يعني اينكه همانا امام حسن (ع) فرستادهاي براي صلح نزد من فرستاده است، پس چنين شايعاتي بعدها به صورت نقلهاي تاريخي درآمده و واقعيات را دگرگون ساخت.
پس به طور مختصر ميتوان به اين نتيجه رسيد كه تعبير معاهده مناسبت بيشتري دارد تا صلحنامه، اميدواريم مورد رضايت حضرتش قرار گيرد.
سازمان تبليغات اسلامي همدان
سعيد ديني
________________________________________
پي نوشتها :
ر.ك : رسول جعفريان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه (انتشارات انصاريان قم) ص159، چاپ هشتم، 1384ش.
ر.ك : رسول جعفريان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص148. 1ـ عمادالدين طبري، بشارة المصطفي، انتشارات كتابخانه حيدريه، نجف، 1383ق، ص199. 2ـ الفتوح، ج4، صص160-158. 3ـ ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج11، ص42
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر