سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

گزيده اي از سيره پيامبر اعظم (ص(


‏ پيغمبر اعظم حضرت محمد بن عبد الله(ص)که نبوت به او پايان يافت، در سال 570 بعد از ميلاد متولد شد، در چهل سالگى به نبوت مبعوث گشت، سيزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختيها و مشکلات فراوان متحمل شد و در اين مدت گروهى زبده تربيت کرد و پس از آن به مدينه مهاجرت نمود و آنجا را مرکز قرار داد.ده سال در مدينه آزادانه دعوت و تبليغ نمود و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت.پس از ده سال همه جزيرة العرب مسلمان شدند.آيات کريمه قرآن تدريجا در مدت بيست و سه سال بر آن حضرت نازل شد.مسلمين شيفتگى عجيبى نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصيت رسول اکرم نشان مى‏دادند.رسول اکرم در سال يازدهم هجرى، يعنى يازدهمين سال هجرت از مکه به مدينه، که بيست و سومين سال پيامبرى او و شصت و سومين سال از عمرش بود درگذشت در حالى که جامعه‏اى نوبنياد و مملو از نشاط روحى و مؤمن به يک ايدئولوژى سازنده که احساس مسؤوليت جهانى مى‏کرد تاسيس کرده و باقى گذاشته بود.
آنچه به اين جامعه نوبنياد، روح و وحدت و نشاط داده بود دو چيز بود: قرآن کريم که همواره تلاوت مى‏شد و الهام مى‏بخشيد، و ديگر شخصيت عظيم و نافذ رسول اکرم که خاطرها را به خود مشغول و شيفته نگه مى‏داشت.اکنون درباره شخصيت رسول اکرم اندکى بحث مى‏کنيم:
دوران کودکى
هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانى شام در مدينه در گذشت.جدش عبد المطلب کفالت او را بر عهده گرفت.از کودکى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پيدا بود.عبد المطلب به فراست دريافته بود نوه‏اش آينده‏اى درخشان دارد.
هشت‏ساله بود که جدش عبد المطلب درگذشت و طبق وصيت او ابوطالب عموى بزرگش عهده‏دار کفالت او شد.ابوطالب نيز از رفتار عجيب اين کودک که با ساير کودکان شباهت نداشت در شگفت مى‏ماند.
هرگز ديده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذاى اندک اکتفا مى‏کرد و از زياده روى امتناع مى‏ورزيد .بر خلاف کودکان همسالش و بر خلاف عادت و تربيت آن روز، موهاى خويش را مرتب مى‏کرد و سر و صورت خود را تميز نگه مى‏داشت.
ابوطالب روزى از او خواست که در حضور او جامه‏هايش را بکند و به بستر رود.
او اين دستور را با کراهت تلقى کرد و چون نمى‏خواست از دستور عموى خويش تمرد کند به عمو گفت: روى خويش را برگردان تا بتوانم جامه‏ام را بکنم.ابوطالب از اين سخن کودک در شگفت‏شد، زيرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عريان کردن همه قسمتهاى بدن خود احتراز نداشتند.ابوطالب مى‏گويد: «من هرگز از او دروغ نشنيدم، کار ناشايسته و خنده بيجا نديدم، به بازيهاى بچه‏ها رغبت نمى‏کرد، تنهايى و خلوت را دوست مى‏داشت و در همه حال متواضع بود».
خلاصه‏اى از سيره و خلق و خوى شخصى رسول اعظم.
تنفر از بيکارى و بطالت
از بيکارى و بطالت متنفر بود، مى‏گفت: «خدايا!از کسالت و بى‏نشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه مى‏برم.»
مسلمانان را به کار کردن تشويق مى‏کرد و مى‏گفت: «عبادت هفتاد جزء دارد و بهترين جزء آن کسب حلال است».
امانت
پيش از بعثت براى خديجه - که بعد به همسرى‏اش درآمد - يک سفر تجارتى به شام انجام داد.در آن سفر بيش از پيش لياقت و استعداد و امانت و درستکارى‏اش روشن شد.او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود که لقب «محمد امين‏» يافته بود.امانتها را به او مى‏سپردند.پس از بعثت نيز قريش با همه دشمنى‏اى که با او پيدا کردند، باز هم امانتهاى خود را به او مى‏سپردند، از همين‏رو پس از هجرت به مدينه، على(عليه السلام)را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلى برساند.

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

زندگانی امام رضا(ع)




امام رضا(ع) آیت حق
مسلمانان جهان درسال 148 هـ ق، هدیه ای بزرگ و الهی را دریافت نمودند و آن میلاد هشتمین حجت خدا بود، نام مبارکش علی، لقب مشهور آن حضرت، رضا و کنیه معروف ایشان، ابوالحسن است. پدر بزرگوارش، امام موسی بن جعفر(ع)، هفتمین امام شیعیان و مادر آن حضرت بانویی پاکدامن و پرهیزکار به نام تکتم که بعدها طاهره نامیده شد. همسر مکرمه حضرت رضا علیه السلام اُمّ ولًد مادر امام جواد (ع) است.
نسب امام رضا(ع)
او علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی ابی طالب(ع) هشتمین امام اهل بیت است، که در مدینه متولد شده، و در طوس وفات یافته است.
ولادت و شهادت امام رضا(ع)
درتعیین ماه و سال تولد آن حضرت، اختلاف زیادی وجود دارد، همچنان که در ماه و سال شهادت آن امام بزرگوار نیز اختلاف است، و تفاوت این اقوال هم کم نیست، و در برخی از آنها از پنج سال بیشتر است، و چون آنچه در این باره گفته اند، درهم و آمیخته است، و تعیین قول صحیح دشوار می باشد، لذا بدون این که یکی از این اقوال را اختیار و در این جا ذکر کنیم، همه آنها را از نظر خوانندگان می گذرانیم، زیرا در بررسی و استقصای قول صحیح، و اقامه دلیل برای اثبات صحّت آن، فایده مهمّی مترتب نیست.
تولّد آن حضرت درمدینه در روز پنجشنبه یا جمعه 11 ذی الحجّه، یا ذی القعده، یا ربیع الاول سال 148 یا 153 هـ اتفاق افتاده است.
درتعیین ماه و سال شهادت آن حضرت، اختلاف زیادی وجود دارد. شهادت آن بزرگوار، آخر ماه صفر، و به ظن قوی قول شیخ صدوق که وفات آن امام را درسال 203 ذکر کرده است، و این همان سالی است، که مأمون به سوی عراق رهسپار شده است، و این که وفات آن حضرت سال206 بوده، قطعاً صحیح نیست زیرا مأمون در سال 204 وارد بغداد شده، و مسلم است که وفات امام(ع) درهنگامی واقع شده که او راهی سفر بغداد بوده است.
مادر امام رضا(ع)
در مورد نام مادر امام هشتم(ع) اختلاف بسیاری است، گفته شده که نام مادر آن حضرت، خیزران بوده است و برخی أروی گفته اند، که ملقب به شقراء نوبیه بوده است، و بعضی نام مادرش را نجمه دانسته اند، که کنیه اش ام البنین بوده است و برخی سکن نوبیه گفته اند، و نیز گروهی نام مادر آن حضرت را تکتم نوشته اند، و شاید این دسته به آنچه در شعر یکی از مدیحه سرایان آن حضرت آمده است، استناد جسته اند:
ألا إن خیر الناس نفساً و والداً و رهطاً و أجداداً، علی المعظم
اتتنا به للعلم و الحلم ثامناً إماماً یؤدی حجه الله (تکتم)
فرزندان امام رضا(ع)
در شماره و اسامی فرزندان امام(ع) نیز اختلاف است، گروهی آنها را پنج تن پسر و یک دختر نوشته اند، به نامهای محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه.
سبط بن جوزی در تذکره الخواص، آنان را چهار تن، که با حذف حسین، به شرحی که ذکر شده نام برده است، اما شیخ مفید براین باور است، که امام هشتم(ع) را، فرزندی جز امام محمد جواد(ع) نبوده است، و ابن شهرآشوب و طبرسی در اعلام الوری، نیز بر همین اعتقاد می باشند، و اما درکتاب العدد القویه تعداد فرزندان آن حضرت دو فرزند پسر، به نامهای محمد و موسی، ذکر شده است و آنچه درکتاب قرب الاسناد آمده است، این قول را تقویت می کند، و آن این است که بزنطی به امام هشتم (ع) عرض کرد، درچند سال پیش پرسیدم که جانشین شما کیست؟ فرمودید فرزندم، و در آن روز فرزند نداشتید، و اکنون خداوند به شما دو فرزند عطا فرموده است، کدام یک از این دو جانشین شماست؟ در عیون اخبار الرضا آمده که امام دختری به نام فاطمه داشته است.
اکنون ما در این صدد نیستیم، که دقیقاً شماره و نام فرزندان آن حضرت را، بررسی و تعیین کنیم، ولی نظر شیخ مفید را که ذکر شد ترجیح می دهیم، و آنچه از نظر ما محقق است این است که امام هشتم(ع) فرزندی جز امام محمد جواد(ع) نداشته، و آنچه غیر از این گفته شده، به ثبوت نرسیده است، و خداوند به حقیقت حال داناتر است.

عنوان گروه: امام رضا(ع)

نظر شيعه درباره علت شهادت امام رضا عليه السلام



مرحوم علامه مجلسي مي‎نويسد: علماي ما و علماي عامه درباره اين که امام رضا عليه السلام با اجل خود از دنيا رفته، يا اين که او را با سم شهيد کرده‎اند و بنا بر قول اخير آيا مامون اين جنايت را مرتکب شده يا کس ديگر، اختلاف نموده‎اند و در ميان شيعيان مشهور اين است که امام رضا عليه السلام در اثر سمي که مامون به او داده، شهيد شده است، تنها مرحوم سيد علي بن طاوس و همچنين اربلي در کشف الغمة، اين نسبت را انکار کرده‎اند.(1)
بعضي اين قول را به شيخ مفيد نيز نسبت داده‎اند ولي ظاهر عبارت شيخ مفيد در ارشاد چنين است که او نيز قائل به مسموميت امام بوده است، زيرا او نوشته: ... تا اين که راي مامون را درباره آن حضرت دگرگون ساختند و تصميم به کشتن آن بزرگوار گرفت و چنان شد که روزي آن حضرت با مامون طعامي خوردند و حضرت از آن طعام بيمار شد و مامون نيز خود را به تمارض زد. سپس مفيد در تفصيل اين جريان غم انگيز آورده است که: محمد بن علي بن حمزه از منصور بن بشير از عبدالله بن بشير روايت کرده که گفت: مامون به من دستور داد ناخن‎هاي خود را بلند کنم و اين کار را براي خود عادي نمايم و براي کسي درازي ناخن خود را نشان ندهم، من نيز چنان کردم، سپس مرا خواست و چيزي به من داد که شبيه به تمر هندي بود و به من گفت: اين را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پيش حضرت رضا عليه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: اميد بهبودي دارم. مامون گفت: من نيز بحمدالله امروز بهترم و کسي از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمده‎اند؟ حضرت فرمود: نه. مامون خشمناک شد و به غلامان فرياد زد که چرا به آن حضرت رسيدگي نکرده‎اند. سپس گفت: هم اکنون آب انار بگير و بخور که براي رفع اين بيماري چاره‎اي جز خوردن آن نيست. برادر عبدالله بن بشير گويد: پس به من گفت: انار براي ما بياور، و من اناري چند حاضر کردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم مامون آب آن را با دست خود به امام رضا عليه السلام خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بيشتر زنده نماند که از دنيا رفت. مرحوم مفيد در ادامه گزارش خود از اباصلت هروي روايت کرده که گفت: پس از آن که مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بيرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود: اي اباصلت اينان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گويا بود. باز مرحوم مفيد در روايت ديگر از محمد بن جهم نقل کرده که گفت: حضرت رضا عليه السلام انگور را زياد دوست مي‎داشت، پس قدري انگور براي آن حضرت تهيه کردند، و در دانه‎هاي آن چند روز سوزن‎هاي زهرآلود زدند، سپس آن سوزن‎ها را کشيده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بيماري که پيش از اين گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود ميل فرمود و سبب شهادتش گرديد و گويند: اين نوع زهر دادن بسيار ماهرانه و دقيق است.(2) غرض، شيعيان به طور کلي اين نظر را تاييد کرده‎اند، مگر مرحوم اربلي در کشف الغمه که خود را با ابن طاووس هم عقيده دانسته است و اتفاق شيعه را بر اين مطلب، مي‎توان بهترين دليل بر شهادت امام رضا عليه السلام دانست زيرا آنان به احوال امامان خود از ديگران داناتر بودند و دليلي هم براي تحريف يا کتمان حقايق در اين زمينه نداشتند. گرچه عده زيادي از تاريخ‎نويسان اهل تسنن نيز اين جنايت را به مامون نسبت داده‎اند و شيعيان نيز شرح اين داستان را در کتاب‎هاي آنها مي‎خواندند ولي در اين باره احتياج به نوشته‎هاي آنها نيست زيرا روايات در اين زمينه از طريق اهل‎بيت آن قدر زياد است که ديگر نيازي به گفته‎هاي آنها در خود احساس نمي‎کنند، به خصوص اين که مي‎بينند عده زيادي از آنها از طريق انصاف خارج شده و به تاريخ و نسل آينده خيانت کرده‎اند! علاوه بر آنچه گذشت، رويداد شهادت امام رضا عليه السلام سال‎ها قبل از وقوع آن به وسيله خود امام و اجداد پاکش پيش‎بيني شده بود اين روايات را مي‎توان به سه دسته تقسيم کرد: 1- آن دسته از روايات که از زبان پيغمبر يا ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده، حاکي از به شهادت رسانيدن امام رضا در طوس است، در اين باره چند روايت وارد شده که از آن جمله: مرحوم صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روايت کرده که گفت: اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه‎السلام فرمود: سَيُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدي بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِي وَ اِسمٌ اَبيهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسي اِلا فَمَن زارَةٌ فِي غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَهٌ ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر و لو کانَت مثل عَدَدِ النُّجومِ و قطر الامطار وَ وَرَقِ الاشجار.(3) به زودي مردي از فرزندان من در سرزمين خراسان از روي ستم و جور به زهر کشته مي‎شود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسي بن عمران است بدانيد هر کس او را در غربتش زيارت کند، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مي‎آمرزد و لو اين که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد. مرحوم سيد هاشم بحراني در مدينه المعاجز مي‎نويسد: از سليمان بن حفص مروزي روايت شده که گفت: از موسي بن جعفر عليه السلام شنيدم که مي‎فرمود: ان ابني عليّاً مَقتُولٌ بالسّمٌ مَدفُونٌ اِلي جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَةٌ کَمَن زارَ رَسُول الله(4)؛ پسرم علي را با سم مظلومانه به قتل مي‎رسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون مي‎شود، کسي که او را زيارت کند مانند کسي است که رسول خدا را زيارت نموده است. 2- آن دسته از روايات که از خود امام رضا عليه السلام نقل شده که از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروي گفت: شنيدم از امام رضا عليه السلام که مي‎فرمود: به خدا نيست از ما ائمه احدي، مگر اين که کشته يا شهيد مي‎شود. عرض شد: اي فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسي به قتل مي‎رساند؟ فرمود: بدترين مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر مي‎کشد، و سپس در يک خانه تباه شده در ديار غربت دفن مي‎کنند. آگاه باشيد هر کس مرا در غربتم زيارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهيد و صدهزار صديق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر مي‎نويسد و در زمره ما محشور مي‎گردد و در بالاترين درجات بهشت رفيق ما قرار داده مي‎شود.(5) اين قبيل روايات بسيار است و گاهي امام اين پيشگويي را حتي نزد مامون نيز مي‎کرده است. 3- آن دسته از روايات که به تشريح چگونگي مسموم ساختن امام پرداخته‎اند، رواياتي که به اين مضمون وارد شده نيز بسيارند که برخي از آنها نيز از خود امام نقل گرديده اند و در ميان اين روايات، روايت اباصلت درباره مسموم شدن امام و چگونگي غسل و کفن و روايت هرثمة بن اعين در اين باره قابل توجه است.(6) بنا به تحقيق يکي از نويسندگان معاصر اين روايات به يکي از اين افراد: ابوالصلت عبدالسلام هروي، هرثمة بن اعين، علي بن حسين کاتب، ريّان بن شبيب، محمد بن جهم و عبدالله بن بشير منتهي مي‎شود. پس با توجه به اين روايات براي يک فرد شيعه، شکي در اين که امام رضا عليه السلام به دست مامون به وسيله سم به شهادت رسيده باقي نمي‎ماند. به خصوص اين که قرائن و شواهد زيادي اين موضوع را تاييد مي‎کنند از جمله: با مراجعه به کتب تاريخي استفاده مي‎شود که شهادت امام رضا عليه السلام به دست مامون حتي در زمان مامون نيز امري معروف و بر سر زبان‎ها بود. به طوري که مامون خود از مردم گلايه مي‎کرد که چرا او را عامل مسموم کردن امام مي‎پندارند! چنانکه گويند: هنگام شهادت امام رضا عليه السلام مردم اجتماع کرده و پيوسته مي‎گفتند که اين مرد (يعني مامون) وي را شهيد کرده است در اين باره آن قدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر عموي امام را به طرف آنها بفرستد و براي متفرق کردن آنها بگويد که امام امروز براي احتراز از آشوب از منزل خارج نمي‎شود.(7) ابن خلدون علت قيام ابراهيم فرزند امام کاظم عليه السلام را آن دانسته که وي مامون را متهم به قتل برادرش مي‎نمود.(8) طبق نقل برخي از منابع تاريخي يکي ديگر از برادران امام رضا عليه السلام به نام احمد بن موسي (معروف به شاهچراغ) چون از حيله مامون آگاه شد همراه سه هزار تن - و به روايتي دوازده هزار - از بغداد قيام کرد، عامل مامون در شيراز به نام قتلغ خان به امر مامون با او به مقابله برخاست و پس از کشمکش‎هايي هم او و هم برادرش محمد عابد و يارانشان را به شهادت رسانيد.(9) در آن ايام برادر ديگر امام رضا عليه السلام به نام هارون بن موسي همراه با بيست و دو تن از علويان به سوي خراسان آمد، بزرگ اين قافله خواهر امام رضا عليه السلام حضرت فاطمه معصومه(عليهاالسلام) بود.(10) مامون ماموران خود را دستور داد تا بر قافله آنها بتازند. آنها نيز همه را مجروح و پراکنده ساختند. هارون نيز در اين نبرد جراحت برداشت ولي سپس او را در حالي که بر سر سفره غذا نشسته بود، غافلگير کرده به قتل رساندند.(11) حتي طبق بعضي نقل‎ها به حضرت معصومه نيز در ساوه زهر دادند که پس از چند روزي او هم به شهادت رسيد.(12) به علاوه در دواوين شعراي آن زمان، اشعاري به چشم مي‎خورد که به اين مطلب تصريح دارد از جمله اين بيت از ابوفراس: باؤوا بقتل الرضا من بعد بيعته و أبصروا بغضه من رشدهم و عموا(13) دعيل خزاعي گويد: أري بني اميه معذورين ان قتلوا ولا اري لبني العباس من عذر(14) پس با توجه به اين وقايع در مي‎يابيم که مساله شهادت امام به دست مامون در همان ايام نيز امري شايع ميان مردم بوده است. خلاصه مرحوم مفيد در ادامه ماجرا مي‎نويسد: چون حضرت رضا عليه السلام به شهادت رسيد مامون يک شبانه روز خبر فوت آن حضرت را پنهان کرد، سپس کساني نزد محمد بن جعفر (عموي آن حضرت) و گروهي از خانواده و دودمان ابيطالب که در خراسان بودند فرستاد، و چون حاضر شدند خبر درگذشت آن حضرت را به ايشان داد و گريست و بسيار براي فوت آن حضرت بي‎تابي کرده گفت: اي برادر، بر من دشوار است تو را در اين حال ببينم من آرزو داشتم که پيش از تو بميرم (و تو جاي من باشي) ولي خدا نخواست، سپس دستور داد آن حضرت را غسل داده کفن و حنوط کنند و خود جنازه را برداشته به همين جائي که اکنون حضرت مدفون است، آورد و به خاک سپرد و آنجا خانه حميد بن قحطبه بود در دهي از شهر طوس که نام آن سناباد و نزديکي نوقان است، و در همانجا قبر هارون الرشيد بود، و قبر حضرت رضا عليه السلام پيش روي هارون و در طرف قبله او قرار گرفته است.(15) چون خبر شهادت امام رضا عليه السلام در شهر طوس و در ميان سپاهيان انتشار يافت، دوستان و علاقمندان آن حضرت به در خانه مامون هجوم آوردند، و ازدحام جمعيت به حدي بود که مامون را خوف فرا گرفت. با اين که مامون خبر فوت امام را يک شبانه روز پنهان کرده بود مسلماً در اين يک روز مشغول طرح نقشه‎اي بود که از ازدحام مردم جلوگيري نمايد. ولي پس از اعلان خبر، اوضاع را طوري ديد که تشييع جنازه را باز هم به تاخير انداخت، و براي آرام کردن مردم از محمد بن جعفر عموي امام استفاده کرد، و به او دستور داد در ميان جمعيت حاضر شده و اعلان کند که تشييع جنازه به تاخير افتاده و مردم متفرق شوند، اين بود که محمد بن جعفر عليه السلام خود را به مردم نشان داد و گفت: اي مردم متفرق شويد زيرا جنازه ابوالحسن عليه السلام امروز تشييع نمي‎شود، مردم به حرف او گوش داده از اطراف اقامتگاه امام پراکنده شدند سپس پيکر امام را شبانه غسل داده و دفن کردند.(16) ولي طبق نقل ديگر، صبح بعد مامون از روي مکر و حيله و براي پرده‎پوشي و تبرئه خود لباس عزا به تن کرد و با سر و پاي برهنه حاضر شد و جنازه را حرکت دادند و مامون عقب جنازه در بين آن جمعيت زياد با صداي بلند گريه مي‎کرد و به سر و صورت خود مي‎زد و فرياد مي‎کرد و مي‎گفت: اي پسر عم اي کاش من پيش از تو مرده بودم و اين روز را نمي‎ديدم، و تو جانشين من بودي. وي دستور داد که جنازه را به قبّه هارونيه ببرند و کنار قبر پدرش هارون دفن کنند، ولي طبق دستور مامون نشد و به آنچه که خود امام رضا عليه السلام فرموده بود، عمل شد و در بالاي سر هارون به آن کيفيت که در اخبار و کتب تاريخ وارد شده، دفن نمودند.(17) آري مامون مزور و مکار که هدفي جز تحکيم موقعيت خود نداشت، براي پيشبرد هدف خود از هر وسيله ممکن استفاده مي‎کرد يک روز مصلحت خود را در اين مي‎ديد که فضل بن سهل وزير اعظم و امام رضا عليه‎السلام را وليعهد خود گرداند، ولي همين که احساس کرد وجود آنها براي حکومت او خطري محسوب مي‎شوند، به قتل هر دو تاي آنها تصميم گرفت، همين که فضل را کشت براي آرام کردن مردم از وجود امام استفاده کرد و ازدحام مردم را به وسيله آن حضرت پراکنده ساخت. و نيز هنگامي که امام رضا عليه السلام را مخفيانه مسموم کرد، جمعيت زيادي به در خانه او هجوم آوردند و اين بار براي آرام کردن مردم و متفرق کردن آنها از وجود محمد بن جعفر عموي امام، استفاده نمود، گويا مامون محمد بن جعفر را براي چنان روزي در کنار خود نگه داشته بود، همين که توانست به وسيله او غائله را بخواباند، ديگر محمد بن جعفر براي او فايده‎اي نداشت، و لذا به فاصله کوتاهي او نيز در سرخس به علت نامعلومي درگذشت و در همانجا مدفون گشت و اکنوت تربت او مشهد عظيمي است.(18) بدين ترتيب مامون تمام موانع را از سر راه خود به بغداد برداشت و فاتحانه به پايتخت وارد شد اکنون کساني را که بغداد را به وحشت مي‎انداخت کشته است. بغداد نيز به پاس اين خدمت، جنايت برادرکشي وي را بخشيد. پي‎نوشت‎ها: 1- بحارالانوار، ج 49، ص 311 . 2- ارشاد، ج6، ص 295 . 3- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص 9- 358 . 4- مدينه المعاجز بنا به نقل مرحوم سحاب در کتاب زندگاني حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام، ج 2، ص 153. 5- امالي الصدوق، ص 63- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص 256. 6- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص 200 به بعد . 7- مسند الامام الرضا عليه السلام، ج1، ص130- عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج2، ص 242- بحار، ج 49، ص 300. 8- تاريخ ابن خلدون، ج3، ص 115 . 9- قيام سادات علوي، ص 169- بحار ج8، ص 308- حياة الامام موسي بن جعفر عليه السلام، ج2، ص 413- الحياة السياسية للامام الرضا عليه السلام، ص 427 . 10- قيام سادات علوي، ص 168- الحياة السياسية، ص 427 . 11- جامع الانساب، ص 56- قيام سادات علوي، ص 161 . 12- قيام سادات علوي ص 168- الحياة السياسية، ص 427 . 13- مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص 346- بحار، ج 49، ص 314 . 14- تاريخ قم، ص 200- بحار، ج49، ص 318 . 15- ارشاد، ص 296 . 16- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص 242- بحار، ج49، ص 300 . 17- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص 18 و 19- بحار، ج 49، ص 304 . منبع: مکتب اسلام، شماره 1، داود الهامي .
م

شهادت از دیدگاه امام خمینی (قدس سره)

1841.jpg


* شهادت فخر اولیا بوده است و فخر ما.


* هراس ، آن دارد که شهادت مکتب او نیست.


* شهادت رمز پیروزی است.


* ملتی که شهادت را آرزو دارد پیروز است.


* شما چه در دنیا پیروز بشوید یا به شهادت برسید ، پیروزمندید.


* شهادت در راه اسلام برای همه ما افتخار است.


* شهادت برای ما فیض عظیمی است.


* این حس شهادت خواهی [و] فداکاری بود که یک ملتی ،که هیچ نداشت، بر طاغوت غلبه پیدا کرد.


* یک ملتی که زن و مردش برای جان فشانی حاضرند ،و طلب شهادت می کنند، هیچ قدرتی با آن نمی تواند مقابله کند .


* خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست.


* ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است.


* یک همچو ملتی که آرزوی شهادت می کند، این ملت دیگر خوف ندارد.


* ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند.


* ملت ما عاشق شهادت بود، با عشق به شهادت پیش رفت این نهضت.


* ما از خدا هستیم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوی او بر خواهد گشت.پس چه بهتر که برگشتش اختیاری باشد و انتخابی، و انسان انتخاب کند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختیار کند موت را برای خدا، و شهادت را برای اسلام .


* در بستر مردن، مردن است و چیزی نیست، لکن در راه خدا رفتن شهادت است و سرفرازی و تحصیل شرافت برای انسان و برای انسان ها.


* مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگی سیاه است .


* چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران، که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند، و وصف آن را در سروده ها و حماسه [ها] و شعرها می جویند، و درکشف آن از هنر تخیل وکتاب تعقل مدد می خواهند ، و حاشا! که حل این معما جز به عشق میسّر نگردد.


* آنها که شهید شدند ،به خدمت خودشان و سعادت خودشان و به اجر خودشان رسیدند.


* شهدای انقلاب بزرگ، چون شهدای صدر اسلام در پیشگاه مقدس ربوبی ارزشمند، و مورد عنایت حق تعالی و اولیای اسلام ارزشمند خواهند بود.


* شما پیروزید، برای اینکه شهادت را در آغوش می گیرید .و آنهایی که از شهادت و از مردن می ترسند ، آنها شکست خورده اند.


* مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما، که حیات راعقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام ، با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند ، به ملت شهید پرورما رسیده.


* به ملت عزیز و توده های میلیونی ایران عرض می کنم که هیچ انقلابی بدون شهادت خواهی و فداکاری و سختی و گرانی و فشارهای مادی موقت تحقق نیافته .


* شهادت در راه خداوند چیزی نیست که بتوان آن را با سنجش های بشری و انگیزه های مادی ارزیابی کرد.


* رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود ،که ارزشش از صدها زبا ن و قلم ما بزرگتر است ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود ، و خود نیز شربت شهادت نوشید.


* سعادت را آنها بردند که آن چیزی را که خدا به آنها داده بود تقدیم کردند، و ما عقب مانده آنها هستیم.


* برماست که با اعتراف به عجز خویش ، از رزمندگان عزیزی که با شهادت طلبی ها و رشادتهایشان از میهن اسلامی خود دفاع نموده ، و با خون پاک خود چراغهایی فرا راه آزادی تمام ملتهای دربند برافروختند ، قدردانی نماییم.


* گوارا باد بر این شهیدان، لذت انس و همجواری شان با انبیای عظام واولیای کرام وشهدای صدر اسلام، و گواراتر بر آنان باد نعمت رضایت حق که «رضوانٌ من الله اکبرُ ».


* هان ای شهیدان! در جوار حق تعالی آسوده خاطر باشید ، که ملت شما پیروزی شما را از دست نخواهد داد.


* شما گواهان صادق و یادگاران عزمها و اراده های استوار و آهنین ، نمونه ترین بندگان مخلص حقید، که مراتب انقیاد و تعبد خویش را به پیشگاه اقدس حق تعالی، با نثار خون و جان به اثبات رسانیدند.


* کشوری که همه بیدار وهمه مستعد برای شهادت هستند ،اینها را از چه می ترسانند؟


* هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی و خودنمایی های شیطانی ، برای خدا به جهاد برخیزد؛ و خود را فدای هدف کند نه هوا؛ و این هنر مردان خداست.


* به شما برادران مؤمن عرض می کنم: اگر ما با دست جنایتکار آمریکا و شوروی از صفحه روزگار محو شویم، و با خون سرخ، شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر ازآن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق، و سیاه غرب، زندگی اشرافی مرفه داشته باشیم.


* هیچ هراسی به دلتان راه ندهید، که شما پیروزید _انشاءالله. چه کشته بشویم و بکشیم حق با ماست.ما اگر کشته هم بشویم در راه حق کشته شدیم و پیروزی است، و اگر بکشیم هم در راه حق است و پیروزی است.


* طبع یک انقلاب فداکاری است.لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است.


* مجاهد فی سبیل الله بزرگتر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار زَخارف دنیا محک بزند.


* دنیا با همه زرق و برق ها و اعتباراتش ، به مراتب کوچکتر از آن است که بخواهد پاداش و ترفیع مجاهدان فی سبیل الله گردد .

* ما خاکیان محجوب، یا افلاکیان، چه دانیم که این ارتزاق عند رب الشهداء چی است؟


* ما اگر کشته شویم _انشاءالله_ بهشت می رویم، اگر بکشیم هم به بهشت می رویم.


* کشته بشوید بهشتی هستید ، بکشید هم بهشتی هستید.


*ما بکشیم سعادتمندیم ، کشته بشویم هم سعادتمندیم.


* وقت آن است که ما که وارثان این خون ها هستیم ، و بازماندگان جوانان و شهدای به خون خفته هستیم ، از پای ننشینیم تافداکاری آنها را به ثمر برسانیم شهادت یک هدیه ایست از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن کسانی که لایق هستند.


* گریه کردن بر شهید زنده نگه داشتن نهضت است .


* عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسأله سیاسی است، یک مسأله ایست که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد؛ ما از این اجتماعات استفاده می کنیم.


* قبور شهدا و اجساد و ابدان معلولان، زبان گویایی است که به عظمت روح جاوید آنان شهادت می دهد.


* خون های جوانان ما بر مسلسلها غلبه کرد.


* چطور انسان متأثر نباشد از اشخاصی که قدرتمندی خودشان را در خون شهیدان ما می بینند؟


* خدمت در بنیاد شهید در رأس خدمتهاست.


* من شهادت در راه حق و اهداف الهی را افتخار جاودانی می دانم.