سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

شش تدبیر امام رضا علیه‌السلام در نبرد با مامون

  • ولادت امام رضا (ع) مبارکباد.

    مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‌كرد:

    اولین و مهم‌ترین آن‌ها، تبدیل صحنه‌ی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر بود. همان‌طور كه گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگی‌ناپذیر و تمام نشدنی داشتند،این مبارزات كه با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف‌ناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یكی مظلومیت بود و دیگری قداست... با اين كار مأمون آن دو ويژگی مؤثر و نافذ را نيز از گروه علويان می‌گرفت زيرا جمعی كه رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‌العنان وقت و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن‌چنان مقدس.
    دوم: تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود.
    سوم: این‌كه مأمون با این كار، امام را كه همواره یك كانون معارضه و مبارزه بود، در كنترل دستگاه‌های خود قرار می‌داد و به‌جز خود آن حضرت، همه سران و گردن‌كشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می‌آورد

    چهارم: این‌كه امام را كه یك عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤال‌ها و شكوه‌ها بود در محاصره مأموران حكومت قرار می‌داد و رفته‌رفته رنگ مردمی بودن را از او می‌زدود و میان او مردم و سپس میان او و عواطف و محبت‌های مردم فاصله می‌افكند.
    هدف پنجم این بود كه با این كار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی كسب می‌كرد. طبیعی بود كه در دنیای آن روز همه او را بر این‌كه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكی دین‌داران به دنیاطلبان از آبروی دین‌داران می‌كاهد و بر آبروی دنیاطلبان می‌افزاید.
    ششم آن‌كه در پندار مأمون، امام با این كار، به یك توجیه‌گر دستگاه خلافت بدل می‌گشت. بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوائی امام با آن حیثیت و حرمت بی‌نظیری كه وی به‌عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده می‌گرفت هیچ نغمه‌ی مخالفی نمی‌توانست خدشه‌ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این همان حصار منیعی بود كه می‌توانست همه‌ی خطاها و زشتی‌های دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشیده بدارد.

    اكنون به تشریح سیاست‌ها و تدابیر امام علی‌بن‌موسی‌الرضا در این حادثه می‌پردازیم:
    1- هنگامی‌كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضائی خود پركرد، به‌طوری‌كه همه‌كس در پیرامون امام یقین كردند كه مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می‌كند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همه‌ی گوش‌ها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست. همه كسانی كه باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش‌بین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند در اولین لحظات این سفر دل‌شان از كینه مأمون كه امام عزیزشان را این‌طور ظالمانه از آنان جدا می‌كرد و به قتلگاه می‌برد لبریز شد.

    2- هنگامی‌كه در مرو پیشنهاد ولایت‌عهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نكرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‌جا پیچید كه علی‌بن‌موسی‌الرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است. دست‌اندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همه‌جا منتشر كردند، حتی فضل‌بن‌سهل در جمعی از كارگزاران و مأموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‌ام، امیرالمؤمنین آن را به علی‌بن‌موسی‌الرضا تقدیم می‌كند و علی‌بن‌موسی دست رد به سینه‌ی او می‌زند.
    3- با این همه علی‌بن‌موسی‌الرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت كه در هیچ‌یك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون كه فكر می‌كرد فعلاً در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج می‌توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشه‌ی مأمون نقش برآب می‌شد و بیشترین هدف‌های او نابرآورده می‌گشت.

    4- اما بهره‌برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهم‌تر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حركتی می‌زند كه در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی‌نظیر بوده است و آن برملا كردن داعیه‌ی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان‌هاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را كه در طول یكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیك گفته نشده بود به صدای بلند فریاد كرد و با استفاده از امكانات معمولی آن زمان كه جز در اختیار خلفا و نزدیكان درجه یك آن‌ها قرار نمی‌گرفت آن را به گوش همه رساند.
    5- درحالی‌كه مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدائی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه‌ی معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد، با این‌كه مأمون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه‌ی جدیدی میان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل‌هائی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‌های معجزه‌آسای دیگری نیز آشكار ساخت و در جابه‌جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سر منزل اصلی و اقامت‌گاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شكافت.
    6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سكوت و سازش تشویق نشدند بلكه قرائن حاكی از آن است كه وضع جدید امام موجب دل‌گرمی آنان شد و شورش‌گرانی كه بیشترین دوران‌های عمر خود را در كوه‌های صعب‌العبور و آبادی‌های دوردست و با سختی و دشواری می‌گذراندند با حمایت امام علی‌بن‌موسی‌الرضا حتی مورد احترام و تجلیل كارگزاران حكومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند.مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتی علی‌بن‌موسی مایه‌ی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مكه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی‌بن‌موسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلكه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایش‌گران پس از ده‌ها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.

    كوتاه سخن آن‌كه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده كه بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد. این‌جا بود كه مأمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطای فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن دید كه پس از این همه سرمایه‌گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی‌ناپذیر دستگاه‌های خلافت یعنی ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به همان شیوه‌ای متوسل شد كه همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود.

    قرائن نشان می‌دهد كه مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به كار برد، شایعه‌پراكنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد این‌كه ناگهان در مرو شایع شد كه علی‌بن‌موسی همه مردم را بردگان خود می‌داند جز با دست‌اندركاری عمال مأمون ممكن نبود.
    هنگامی‌كه ابی‌الصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: "بار الها، ای پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین تو شاهدی كه نه من و نه هیچ یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‌ایم و این یكی از همان ستم‌هائی است كه از سوی اینان به ما می‌شود."تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسی كه كمتر امیدی به غلبه او بر امام می‌رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی‌كه امام، مناظره كنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله‌ای را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند.
    البته چنان كه می‌دانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه می‌یافت قدرت علمی امام آشكارتر می‌شد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر.در آخر چاره‌ای جز آن نیافت كه به دست خود و بدون هیچ‌گونه واسطه‌ای امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.

    بازخوانی بخش‌هایی از پیام رهبری به كنگره‌ جهانی امام رضا (ع) در سال 63

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

سخنان حضرت ابوالفضل‌ العباس‌(ع)



متاسفانه‌ سخنان و صحبت های حضرت ابوالفضل العباس‌ این‌ راد مرد بزرگ‌ تاریخ‌ در حق‌ مولا و مقتدا و برادرش‌ حسین‌ به‌طور كامل‌ به‌ ثبت‌ نرسیده‌ است‌ مگر سخنانی‌ كه‌ در لحظات‌ حساس‌ و سرنوشت‌ساز از آن‌ حضرت‌ نقل‌ شده‌ است‌. از جمله این سخنان ارزشمند :

حسین‌(ع) را تنها نمی‌گذارم‌

یكی‌ از آن‌ مواقع‌ حساس‌ وقتی‌ است‌ كه‌ شمر از هم‌ طائفه‌گی‌ خود با ام‌ البنین‌ سوءاستفاده‌ كرد و خواست‌ با دادن‌ امان‌ نامه‌ عبیدالله به‌ فرزندان‌ ام‌ البنین و‌ حضرت ابوالفضل العباس‌ بر زخم‌ دل‌ عزیز زهرا نمك‌ بپاشد ولی‌ این‌ جا حضرت ابوالفضل العباس‌‌ غیرت‌ و مردانگی‌ خود را به‌ نمایش‌ گذاشت‌ و نه‌ تنها از امان‌ نامه‌ او خوشحال‌ نشد، كه‌ حتی‌ از او خشمگین‌ شد و با سخنان محکم و تند جواب شمر را داد ، فرمود:

«تبت‌ یداك‌ ولعن‌ ماجئتنا به‌ من‌ امانك‌ یا عدو الله أتأمرنا أن‌ نترك‌ أخانا وسیدناالحسین‌ بن‌ فاطمة‌: وندخل‌ فی‌ طاعة‌ اللعناء وأولاد اللعناء؟!؛ دستانت‌ بریده‌ باد ولعنت‌ برا´ن‌ امانی‌ كه‌ برای‌ ما آورده‌ای‌! ای‌ دشمن‌ خدا! به‌ ما پیشنهاد می‌كنی‌ كه‌ برادرو آقای‌ خود حسین‌ فرزند فاطمه را رها كنیم‌ و در تحت‌ فرمان‌ ملعونین‌ وفرزندان ملعونین‌ در آییم.»

ویكی‌ دیگر از حساس ‌ترین‌ لحظاتی‌ كه‌ حضرت ابوالفضل العباس‌ با سخنان‌ خود بر قوت‌ دل‌ برادرش‌حسین‌ افزود، شب‌ عاشورا بود كه‌ بعد از خطبة‌ ابی‌ عبدالله(ع) به‌ نمایندگی‌ از اهل‌ بیت‌،امام‌ را مخاطب‌ ساخت‌ و عرض‌ كرد:

«هرگز تو را ترك‌ نخواهیم‌ كرد. آیا پس‌ از تو زنده‌ بمانیم‌؟ خداوند هرگز چنین‌ روزی‌ رانیاورد»

حسین‌(ع) تشنه‌ است‌ آب‌ نمی‌نوشم‌

یكی‌ دیگر از فرازهای‌ تاریخ‌ كه‌ بیانگر ارادت‌ صمیمانه‌ و وفای‌ حضرت ابوالفضل العباس‌ (ع) نسبت‌ به‌برادرش‌ حسین‌(ع) است‌ آن‌ لحظه‌ای‌ است‌ كه‌ حضرت ابوالفضل العباس‌ تنهائی‌ برادرش‌ را مشاهده‌ كرد نزدآن‌ حضرت‌ آمد و سخن عرض‌ كرد: آیا مرا رخصت‌ می‌دهی‌ تا به‌ میدان‌ بروم‌؟
امام حسین ‌(ع) گریه‌ شدیدی‌ كرد و فرمود: « ای‌ برادر تو صاحب‌ پرچم‌ و علمدار من‌ هستی‌؛

حضرت ابوالفضل العباس‌ گفت‌: ای‌ برادر! سینه‌ام‌ تنگ‌ و از زندگی‌ خسته‌ شده‌ام‌ و می‌خواهم‌ از این ‌منافقان‌ خونخواهی‌ كنم‌؛ امام‌(ع) فرمود: برای‌ این‌ كودكانم‌ كمی‌ آب‌ تهیه‌ كن‌».

حضرت ابوالفضل العباس‌ (ع) وقتی‌ به‌ شریعة‌ فرات‌ رسید، یاد عطش‌ حسین‌ و اهل‌ بیتش‌ او را از نوشیدن ‌آب‌ بازداشت‌ و ابیاتی‌ را سرود كه‌ در آن‌ ابیات‌ زندگی‌ بعد از امام‌ حسین‌(ع) را خواری‌ و ذلت‌می‌داند و می‌گوید:

یا نفس‌ من‌ بعد الحسین‌ هونی‌وبعده‌ لا كنت‌ أن‌ تكونی‌ هذا الحسین‌ شارب‌ المنون‌وتشربین‌ بارد المعین‌

جانم‌ فدای‌ حسین‌(ع)

و سخنان حضرت ابوالفضل العباس‌ در رجزهائی‌ كه‌ هنگام‌ پیكار سروده‌ است‌ ضمن‌ اینكه‌ حسین‌(ع) را با عناوین‌ «جان‌مصطفی‌» و «امام‌ صادق‌ یقین‌» و «نجل‌ النبی‌» ستوده‌ است‌ شهادت‌ در ركاب‌ آن‌ حضرت ‌را افتخار می‌داند و دشمنان‌ خود را تهدید به‌ آتش‌ سوزان‌ جهنم‌ می‌كند و می‌فرماید:

لا أرهب‌ الموت‌ اذ الموت‌ رقی حتی‌ اُواری‌ فی‌ المصالیت‌ لقا
نفسی‌ لنفس‌ المصطفی‌ الطهر وقا اءنی‌ أنا العباس‌ أغدو بالسقا
ولا أخاف‌ الشر یوم‌ الملتقی‌

( سخنان حضرت ابوالفضل العباس‌ بعد از قطع دست راست ) و بعد از قطع‌ دست‌ راستش‌ مشك‌ را به‌ دست‌ چپ‌ گرفت‌ و فرمود:

والله ان‌ قطعتم‌ یمینی‌ اءنّی‌ احامی‌ أبداً عن‌ دینی‌
وعن‌ امام‌ صادق‌ الیقین‌ نجل‌ النبی‌ الطاهر الامین‌

( سخنان حضرت ابوالفضل العباس‌ بعد از قطع دست چپ ) و بعد از قطع‌ دست‌ چپ‌ پرچم‌ را به‌ سینه‌ چسباند و فرمود:

یا نفس‌ لا تخشی‌ من‌ الكفّار وأبشری‌ برحمة‌ الجبار
مع‌ النبی‌ السید المختار قد قطعوا ببغیهم‌ یساری‌
فأصلهم‌ یارب‌ حرّ النار

این جملات و سخنان منتها درجه ایثار و جانفشانی را در راه حفظ جان مولا و امام زمان آن بزرگوار نشان می دهد. اما كلام به همین جا ختم نمی شود. او بزرگ مردی است كه نه تنها در كلام و سخن ، كه در عمل نیز وفاداری و صداقت خود را نشان می دهد و شجاعتی آمیخته به ایثار را به نمایش می گذارد. او كلام و سخن خویش را در روز عاشورا با عمل به وظیفه همراه می كند. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در روز عاشورا سینه خود را در مقابل تیر های دشمنان سپر نموده و همچون سدی در مقابل سیل مهاجمین به امام حسین (علیه السلام) ایستادگی می كند.

حتی در گرماگرم نبرد و در میان آن همه دشمن، باز هم چنین رجز می خواند و سخنانش این است كه: " از حریم سبط پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حمایت می كنم و با شمشیر استوار و بُرّان، شما را سركوب می نمایم تا شما را از جنگ با آقا و سرورم امام حسین ( علیه السلام ) دور سازم. من عباس، علاقمند به حسین ( علیه السلام ) و اهل بیتش هستم و فرزند علی ( علیه السلام ) می باشم؛ همو كه مورد تایید خداوند بود. "

او نه تنها كلام و سخنش و عملش همراه هم بود كه رفتارش نیز مقبول امام زمانش قرار گرفت. اما از آن سو مولا نیز مولایی مهربان است. هنگامی که امام معصوم ، حضرت اباعبدالله الحسین ( علیه السلام )، در لحظه شهادت ایشان بر بالین برادر حاضر می شوند، این گونه فدارکاری برادر را می ستایند و می فرمایند: " برادرم! خداوند پاداش نیكو به تو عنایت فرماید. تو در راه خدا مجاهده كردی و به گونه ای شایسته جهاد نمودی. "

لینک مرتبط :

خطبه حضرت ابوالفضل العباس در وصف امام حسین (ع)