سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

عید مبعث بر شما مبارک باد

مبعث به باور رساندن انديشه و نگاهي به سيره نبوي(ص)


پيشگفتار

برانگيختگي‌اش از پايگاه نور و ايمان بود و رسالتش در مسير روشنايي و برهان. در سايه‌سار كتابي هدايتگر در وجود گرامي پيامبر خدا(ص) كه از زبان همه پاكان بر او درود و سلام باد، از همان آغاز كودكي چشمه‌هاي زيباي معنوي مي‌جوشيد و دست خداوندي بر سرش سايه مي‌گستراند. ماجراهايي كه به هنگام تولد و نيز در روزگار كودكي و نوجواني و درازي زندگاني پر بركت حضرت خاتم الانبيا صلي‌الله‌ عليه ‌و آله به وقوع پيوست و او را به كمال رسانيد، نشان مي‌دهد كه او از روحيه‌اي معناگرا و حق‌جو و كمال طلب برخوردار بود.


قلبي پاك و بي‌آلايش و پر صفا داشت؛ نه اهل لهو بود و نه به بيهودگي‌ها روي خوش نشان مي‌داد، بلكه به نيكي‌ها گرايش داشت و از هر چه بدي و آلودگي دوري مي‌جست.

كينه‌توزي و بددلي و بدزباني را دوست نمي‌داشت. آشناي محبوب و مهربان همگان به شمار مي‌رفت و تا مي‌توانست محبت را در جامعه ترويج مي‌نمود و مي‌فرمود:« خداوند اسلام را آفريد و براي آن عرصه و نور و حصار و ياوري قرار داد. عرصه آن قرآن، نورش حكمت و حصارش نيكي است و ياورانش من و اهل‌بيت و شيعيان آن هستيم، پس اهل‌بيت من و شيعيان و ياوران آنان را دوست بداريد، زيرا شبي كه مرا به آسمان دنيا بالا بردند و جبرئيل مرا به اهل آسمان معرفي كرد، خداوند محبت من و اهل‌بيت من و شيعيان آنها را در دل‌هاي مومنان امتم به وديعه نهاد.» زماني كه قريش به پرستش بت‌ها افتخار مي‌كردند، او به ستيزه با بت‌پرستي مي‌پرداخت و سير و سلوك و پرهيزگاري و خدابندگي را سيره خويش ساخته بود و براي اين كار «حرا» را برگزيده بود.

انتخاب اين مكان از سوي رسول خدا نيز به اين سبب بود كه در اين غار، امكان جدايي و بريدن كامل از همه مردم و بيگانگي با همه چيز، مگر انس با معبود وجود داشت، انتخاب اين غار از سوي خداوند متعال بود تا اين رياضت و عزلت مقدمه‌اي براي جهاد بزرگ او باشد (نفي دنيا پرستي و عبوديت مطلق) و وي در آن غار، با دو گزينه زندگي كند؛ بيم و سختي و رنج. با رنج و سختي همراه بودن براي او شيرين و گوارا بود و همان بود كه او را شايسته وحي خداوند و شنيدن نداي آسماني رسالت ساخت و به فرمان خداي يگانه به وسيله جبرئيل به مقام برترين و آخرين فرستاده حق براي راهنمايي و هدايت خلق برگزيده شد و سند جاودانگي‌اش در جهان انتشار يافت، همچنان كه جاودانه‌ترين كتاب را با دست‌هاي نوراني‌اش به جهان و جان هديه داد.

و بدين گونه بود كه محمد صلي‌الله عليه و آله حامل نور برترين دين خدا شد و رسالت بزرگ اين رادمرد بشريت شروع شد. آن بزرگ تاريخ اين ماٌموريت شگفت و عظيم را با امر به خواندن- كه مي‌توان آن را سرآغاز شكوفايي و دانايي قلمداد نمود- شروع كرد و بنيان نهاد. روشن است كه اين خواندن خواندني جهت‌دار و به اسم «رب» است و بر اين اساس بر همه تلاش‌هاي هدايتگرانه بايد پرتو انوار حق بتابد و با ياد و نام خداوند و در راه او صورت پذيرد.

همانطور كه محمد صلي‌الله‌ عليه ‌و آله رسالتش را با نام پروردگار شروع كرد و به پايان رسانيد، همان را براي مردم زمان خود نيز سفارش نمود:« اقرا القرآن فان الله تعالي لايعذب دعي القرآن»؛ بخوانيد قرآن را كه به درستي خدا عذاب نمي‌كند سينه‌اي كه در آن قرآن جا گرفته باشد.

خود آن حضرت بنا بر حديث متواتر و معروف فرمود:« بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»؛ بعثت با اين هدف در عالم پديد آمد كه مكرمتهاي اخلاقي و فضيلت‌هاي روحي بشر عموميت پيدا كند و به كمال برسد.(1) و تا كسي خود داراي برترين مكارم اخلاق نباشد، خداوند متعال اين ماٌموريت عظيم و خطير را به او نخواهد داد. لذا در اوايل بعثت خداوند خطاب به پيغمبر مي‌فرمايد:« انك لعلي خلق عظيم.» آري همچنان كه پيامبر اكرم صلي‌الله عليه‌ و آله خود به تمامي خير و بركت و فضيلت و رحمت بود و... و درود بر او كه تا بود گنجينه همه نيكي‌ها بود و تا جهان هست همچنان نام و ياد و راه برجسته‌اش بر سر زبان‌ها و در سويداي دل‌ها و جان‌ها جاري است و هر روز و همه روز پر فروغ‌تر و جاودانه‌تر مي‌شود و درودي ديگر برتنها بنده‌اي كه بند بندگي خداي يگانه را بر گردن آويخته و جانش با مهر مصطفاي خدا درآميخته و در روشناي شرف دين مبين، همه بدي‌ها را از دل و انديشه و عمل خويش به‌دور ريخته است و سلام آخر بر آخرين پيامبر حق و راستي و بر همه پيروان راستين آن عزيز بزرگوار باد.

نگاهي به شخصيت ناگفته حضرت رسول (ص)

همواره اين حقيقت تلخ در جهان سيطره داشته است كه جهانيان در شب ستم‌بار و تو در توي ظلمت جهان گرفتارند و شوكت و عظمت نبوي با تمام استواري خود اسب سفيد موي زمان را به زير فرمان نكشيده است.مگر نه آنكه صادق آل محمد صلي‌الله عليه ‌و آله در مقام دعا در دوران غيبت از خداوند مي‌خواهد كه« اللهم عرفني نفسك، فانك ان لم تعرفني نفسك، لم اعرف نبيك، اللهم عرفني رسولك، فانك ان لهم تعرفني رسولك، لم اعراف حجتك، اللهم عرفني حجتك، فانك ان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني.»(2)پس مگر غير از اين است كه شناخت پيامبر در گرو خداشناسي است و اگر پيامبر را نشناسيم، حجت خدا را نشناخته‌ايم و اگر حجت او را نشناسيم از دين خود گمراهيم.

امروز دغدغه دينداري از نگاه نيك‌ورزان و خردمندان عالم با مسأله شناخت و چگونگي شناخت گره خورده است. لذا شناخت و شخصيت پيامبر صلي‌الله‌ عليه ‌و آله به عنوان آخرين حجت پيامبري خدا براي خلق از زواياي گوناگون مطرح بوده و هست. اسلام دين تمام و كمال جهانيان است و پيامبر آن، پيامبر اعظم بر پيامبران گذشته و خاتم پيامبران است.

خداوند در كتاب آسماني قرآن مي‌فرمايد:« و ما ارسلنا الا رحمه للعالمين». ما تو را براي عرب‌ها و عجم‌ها نفرستاديم كه تو پيغمبري در كنار يهود و نصارا باشي. ما تو را فرستاديم كه رحمت خداوند براي جهانيان باشي. همچنين در آيه شريفه ديگري مي‌فرمايد:« ما كان محمد ابي احد من رجالكم ولكن رسول‌الله و خاتم‌النبيين.» پس وقتي پيامبر خاتم پيغمبران است، اعظم پيامبران نيز مي‌باشد. و بالاخره اينكه اطاعت از پيامبر صلي‌الله‌ عليه ‌و آله نيز در قرآن بارها اشاره شده است:« يا ايها الذين امنوا اطيعوالله و اطيعوا الرسول و لاتبطلوا اعمالكم»(3)؛ اي اهل‌ ايمان خدا را اطاعت كنيد و رسول او را اطاعت كنيد و اعمال خود را ضايع و تباه نگردانيد.

مقام و مرتبت پيامبر صلي‌الله‌ عليه‌ و آله خيلي بالاتر از چند سطر نوشتن و چند مقاله است. بايد براي ارج‌گذاري آن وجود مقدس از استعمال كلمه پيامبر اسلام نيز خودداري شود و از واژه‌هايي دقيق همانند: خاتم‌الانبيا، رسول خدا، حضرت رسول، رسول‌الله و حضرت ختمي مرتبت، كه بار معنايي اين واژه‌ها بسيار عميق‌تر و دقيق‌تر است، استفاده كنيم.

سيره نبوي پيامبر (ص)

آيت‌الله شهيد مرتضي مطهري در مورد سيره آن بزرگوار فرمودند:« در زندگي پيغمبر اكرم(ص) اصلاً آدم حيرت مي‌كند. من خودم والله از كساني هستم كه در سيره پيغمبر نهايت درجه اعجاب را دارم. هيچ‌كس در عالم به‌عنوان يك شخصيت تاريخي، نه به اندازه پيغمبر، بلكه يك دهم پيغمبر هم در نظر من اعجاب‌آور نيست.»(4)

توجه به سيره حضرت محمد صلي‌الله‌ عليه ‌و آله، پيامبر آزادي و ايمان و آگاه گشتن از سلوك فردي و اجتماعي ايشان به‌عنوان اسوه‌اي نيكو مي‌تواند اين انديشه را در ما بيدار كند كه حضرت محمد(ص) تنها تصويري مبهم و ناشناخته از انساني قابل ستايش كه معجزه‌اش قرآن است، نيست، همچنان كه قرآن نيز اين چنين نيست. نزول قرآن يعني نزول تمامي ارزش‌هاي متعالي و آسماني به زمين، ارزش‌هايي كه بودن آدمي را مي‌سازد و همچنان كه اسلام نيز تنها يك عقيده ذهني نيست كه واقعيت عيني و رسالت عملي نيز است. اينك بشريت بيش از پيش تشنه ادراك پيامبر و به عينيت درآوردن اين ادراك، يعني اقتداي به پيامبر در همه زمان‌ها و در تمامي عرصه‌هاست.

و چه زيباست آن دم كه علي عليه‌السلام با بياني ژرف و دلنشين اقتداي خود به پيامبر را اين چنين تصوير مي‌كند:

«... از آن زمان كه رسول خدا از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگ‌ترين ملك خود را شب و روز همنشين او ساخت تا او را به راه بزرگواري‌ها و خصال و اخلاق نيكو برد. او هر روز يكي از صفات پسنديده‌اش را بر من آشكار مي‌نمود و مرا مي‌فرمود كه بدان اقتدا كنم. هر سال در غار حرا چند زماني خلوت مي‌گزيد. من او را مي‌ديدم و جز من كسي او را نمي‌ديد. روزگاري جز خانه‌اي كه رسول خدا صلي‌الله عليه ‌و آله و خديجه و من در آن مي‌زيستيم اسلام را ديگر خانه‌اي نبود. نور وحي و رسالت را به چشم مي‌ديدم و بوي نبوت را مي‌شنيدم...» و چه شيرين است دانستن اين كه امام حسين عليه‌السلام نيز رهبر عصر و زمان خود در راه احياي دين و گزاردن تكليف به سيره و سلوك پيامبرش بود و مثل او رفتار مي‌كرد.

و اينك فرازهايي از كلام مولا علي عليه‌السلام در باب سلوك فردي پيامبر:

« رسول خدا(ص) خوردنش اندك و به قدر ضرورت بود. به اين دنيا حتي به گوشه چشمي نمي‌گريست. پهلوهايش از همه مردم لاغرتر بود، شكمش از همه خالي‌تر. دنيا بر او عرضه شد و او از پذيرفتنش ابا كرد و مي‌دانست كه خداي سبحان چه چيز را دشمن مي‌دارد تا او نيز دشمن دارد يا چه چيز را حقير شمرده تا او نيز حقيرش شمرد و چه چيز را خرد و بي‌مقدار دانسته تا او نيز بي‌مقدارش داند.[ اگر چيزي كه خدا و پيامبرش دشمن داشته‌اند دوست انگاريم يا چيزي را كه آن دو حقير شمرده‌اند بزرگ پنداريم، براي سركشي از فرمان خدا و مخالفت با اوامر او همين ما را بس.] رسول خدا بر روي زمين غذا مي‌خورد و چون بندگان مي‌نشست و پارگي كفشش را خود به دست خود مي‌دوخت و جامه‌اش را خود به دست خود وصله مي‌زد. بر خر بي‌پالان سوار مي‌شد و بسا كسي را هم بر ترك خود مي‌نشاند.

پرده‌اي بر در خانه‌اش آويخته بود و بر آن نقش و نگاري چند. به يكي از زنانش گفت: اي زن! اين پرده را از جلوي چشمم دور كن، زيرا هرگاه به آن مي‌نگرم به ياد دنيا و زينت‌هايش مي‌افتم. دنيا را پايدار نمي‌دانست و در آن اميد درنگ نداشت، پس علاقه به دنيا را از خاطر دور ساخت و از دل براند و از نظر انداخت. در سيرت رسول خدا صلي‌الله‌ عليه‌ و آله نكته‌هايي است كه تو را به زشتي‌ها و بدي‌هاي دنيا رهنمون مي‌سازند، زيرا او با خواص و نزديكان خود همواره گرسنه مي‌زيست و به مقام و منزلتي كه او را بود آرايش‌هاي دنيا از چشمش به دور مانده بود...

خداي متعال محمد(ص) را نشانه قيامت قرار داده و مژده دهنده بهشت و ترساننده از عقوبت. سير ناشده از دنيا رخت بربست و سالم از هر گناه و خطايي به عالم آخرت درآمد...»(5)

محمد صلي‌الله‌ عليه ‌و آله وظيفه پيامبري خويش را در عين امانت ادا كرد و با رستگاري جهان را وداع كرد و پرچم حق را در ميان ما نهاد.

امام خميني(ره):« خداي تبارك و تعالي كه انبيا را فرستاده است براي تعمير دنيا فقط فرستاده است؟ يا مقصد بيشتر از اين‌هاست، بالاتر از اين‌هاست؟»(6)،« انبيا براي راهنمايي يك مقام بالاتر، يك مقام انساني بالاتر آمده‌اند.»(7)،« تمام زحمتي كه انبيا كشيده‌اند و تمام رنج‌هايي كه اولياي خدا از بدو خلقت تاكنون كشيده‌اند و بعدها هم تا آخر خواهند كشيد، مقدمه اين بوده است كه اين موجودي كه در خارج مي‌گويند انسان، انسان بشود.»(8)،« امروز ظرفيت عالم براي فهم پيام نبوي از گذشته بسيار بيشتر است. امروز ما آثار تشنگي بشريت را به پيام اسلام كه پيام توحيد است، پيام معنويت است، پيام عدالت است، پيام كرامت انسان است، احساس مي‌كنيم، انسان‌ها مشتاقند.»(9)،« از اولين لحظات بعثت و وحي بر نبي اكرم صلي‌الله عليه ‌و آله همه وسايل براي صلاح و اصلاح جامعه بشري در آيات قرآن مورد توجه قرار گرفت، به طور مثال در سوره مباركه علق، بعد از نام خداي متعال و امر به پيامبر اسلام براي قرائت اشاره مي‌كند كه« خلق الانسان من علق»(10) در اين آيه به بشر تذكر داده مي‌شود كه منشأ تو علق است. آنكه تو را خلقت هستي و كمال و تكريم پوشانيد خداست. در اوايل بعثت خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم مي‌فرمايد:« و انك لعلي خلق عظيم.»( 11)

ساخته و پرداخته شدن پيامبر صلي‌الله‌ عليه ‌و آله به اينكه تا ظرفي بشود كه خداي متعال آن ظرف را مناسب وحي خود بداند مربوط به قبل از بعثت است. لذا وارد شده است كه حضرت رسول در جواني به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهاي هنگفتي كه از طريق تجارت به دست آورده بودند را در راه خدا صدقه دادند و بين مستمندان تقسيم كردند، در اين دوران كه دوران اواخر تكامل پيامبر و قبل از نزول وحي است، دوراني كه هنوز ايشان پيامبر هم نشده بود، پيغمبر از كوه حرا بالا مي‌رفت و به آيات الهي نگاه مي‌كرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمين و با احساسات مختلف و با روش‌هاي گوناگون زندگي مي‌كردند.

حضرت محمد(ص) در همه اين‌ها آيات الهي را مي‌ديد و روز به روز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهي الهي و اراده الهي بيشتر مي‌شد و جوانه‌هاي اخلاق نيك در او روز به روز بيشتر رشد مي‌كرد. در روايت است كه « كان اعقل الناس و اكرمهم». (12) پيامبر قبل از بعثت با مشاهده آيات الهي روز به روز پربارتر مي‌شد تا به چهل‌ سالگي رسيد.« فلما استكمل اربعين سنه و نظرالله عزوجل اليه و الي قلبه فوجده افضل القلوب و اجلها و اطوعها و اخشعها و اخضعها.» (13)

« دل او در چهل سالگي نوراني‌ترين دل‌ها براي دريافت پيام الهي بود.»( 14)

وقتي رسول اكرم به اين مرحله از معنويت و روحانيت و نورانيت و اوج كمال رسيد، آنگاه خداي تبارك و تعالي درهاي آسمان و درهاي عوالم غيب را بر او گشود و چشم او را به عوامل معنوي باز نمود. او فرشتگان را مي‌ديد، با آنها سخن مي‌گفت و آنها نيز كلام آنها را مي‌شنيد.(15) تا اينكه جبرئيل امين بر او نازل شد و گفت: «اقراٌ»؛ سرآغاز بعثت.( 16)

و سرانجام اسلام با تمام دشواري‌ها در مكه به‌دست تواناي رسول اكرم بنا شد. در فضايي كه همه ارزش‌ها، ارزش‌هاي جاهلي بود، تعصب‌ها، زنده به‌گور كردن دختران، بت‌پرستي، شراب، قمار و... اسلام محمد صلي‌الله‌ عليه ‌و آله بناشد.

سيزده سال در مكه و ده سال هم بناي جامعه اسلامي، جامعه مدني و نبوي، بر روي آنها پايه‌گذاري شد. ده سال امت‌سازي به طول انجاميد. البته اين امت‌سازي فقط سياست نبود؛ يك بخشي از آن سياست بود، بخش عمده ديگر آن تربيت يكايك افراد بود:

«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه.» (17)«يزكيهم» يك‌يك دل‌ها در زير تربيت پيغمبر قرار مي‌گرفت. ايشان به يكايك ذهن‌ها و خردها دانش و علم را تلقين مي‌كرد.

بايدها و نبايدها در نگاه نبوي (كلام گهربار)

«يسروا ولا تعسروا.»؛ آسان بگيريد و سخت‌گير نباشيد.(18)

نگاهي به سيره پيامبر (ص)

رسول خدا فرمود:« خداوند عقل را آفريد و به او گفت: عقب برو، عقب رفت. سپس فرمود پيش بيا، پيش آمد. آنگاه فرمود: مخلوقي را نيافريدم كه نزد من محبوب‌تر از تو باشد. پس نودونه جزء آن را به من محمد بخشيد و يك جز را ميان شما بندگان قسمت نمود.»

پيامبر هرگاه آب مي‌نوشيد اول بسم الله مي‌گفت و آب را مي‌مكيد و آن را به يك نفس نمي‌نوشيد و مي‌فرمود: درد كبد از آب را به يك نفس خوردن حاصل مي‌شود.

هشام‌ بن حكم مي‌گويد:« به امام كاظم عليه‌السلام عرض كردم: به چه علت در ركوع «سبحان ربي‌العظيم و بحمده» و در سجده «سبحان ربي الاعلي و بحمده» گفته مي‌شود؟ فرمود: اي هشام هنگامي كه رسول خدا را به معراج مي‌بردند و در آنجا نماز گزارد و متذكر عظمت و بزرگي حق تعالي كه در آن شب ديده بود شد، بدنش به لرزه افتاد و بي‌اختيار به طاعت ركوع درآمد و در آن حال گفت: سبحان ربي العظيم و بحمده و چون از ركوع برخاست به سوي حق تعالي در مقام و جايگاهي والاتر و بالاتر از حالت قبلي متوجه شد از ترس و عظمت حق به سجده افتاد و گفت: سبحان ربي الاعلي و بحمده. چون اين ذكر را هفت بار تكرار كرد حالت خوف و ترس از او زايل شد، به اين جهت سنت قرار گرفت.» (19)

حسن ختام

تاريخ در انتظار است؛ در انتظار انسان‌هايي كه با همه وجود براي پاسداري از ارزش‌هايي كه حضرت رسول(ص) در ميان امت خويش به وديعه نهاد قيام كنند و شايد بهتر آن است كه بگوييم براي احياي مجدد ارزش‌هاي اسلامي.

آري! امروز پس از گذشت 14 قرن از آن حادثه شكوهمند تاريخ، يعني بعثت پيامبر صلي‌الله‌ عليه ‌و آله و ظهور اسلام، تاريخ در انتظار انسان‌هايي است كه اسلام را آن چنان كه هست معرفي كند و عرضه دارند.

در پايان اين نوشتار سخن را با بيانات خاتم‌الانبيا به پايان مي‌رسانم. باشد تا از پيروان راستين و بحق آن عزيز باشيم.

اي انسان غنيمت شمار 5 چيز را قبل از 5 چيز:

- جواني‌ات را قبل از پيري

- سلامت بدن را پيش از بيماري‌ات

- بي‌نيازي را قبل از تهيدستي

- فارغ بودنت را قبل از مشغوليت

- و زندگي را قبل از مردن

پي‌نوشت:

1- فرازي از بيانات مقام معظم رهبري به مناسبت روز مبعث پيامبر اعظم، 31 مرداد 1385

2- غيبت نعماني،166

3- المحمد،33

4- جمهوري اسلامي ، 20/2/85

5- نامه امين، پنج‌شنبه 20 مهرماه 85 (ويژه جام جم)

6- صحيفه نور، ج7، ص15

7- همان، ص 16

8- صحيفه نور، ج13، ص52

9- جمهوري اسلامي، 1379

10- العلق(96) آيات 6 و7

11- القلم(68) آيه 4

12- من لايحضره الفقيه، ج4، ص180

13- همان

14- بحارالانوار، علامه مجلسي

15- همان، ج 18، ص 206

16- قرآن كريم.

17- الجمعه(62) آيه 2

18- گوهرهايي از گنجينه احاديث معصومين، گردآوري، ع اجداد، ص17

19- زائر، ماهنامه بين‌المللي، فرهنگي، اجتماعي، سال سيزدهم، تيرماه 85، شماره 139، ص6

يادداشت

اعظم تركي

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

سالروز شهادت امام موسی کاظم ع تسلیت باد.

امام موسي کاظم (ع) فرزند امام جعفر صادق(ع) و پدر امام رضا (ع) و هفتمين امام شيعيان است.
آن حضرت داراي لقب هايي چند مي باشد که برخي از آن ها عبارتند از: کاظم، صالح، صابر، امين و عبدصالح.
هم چنين در ميان شيعيان به "باب الحوائج" معروف مي باشد.
کنيه هاي وي عبارتند از : ابوابراهيم، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضي، ابوعلي و ابواسماعيل .(1)
امام موسي کاظم(ع) در هفتم صفر سال 128 و يا 129 قمري در أبوا (روستايي در ميان مکه و مدينه)، از بانويي پرهيزکار و صالحه، به نام "حميده بربريه"، که معروف به "حميده مصفاة" بود، ديده به جهان گشود و در بيست سالگي، پس از شهادت پدرش امام جعفر صادق(ع)، به امامت شيعيان نايل آمد.(2)
ايام امامت وي، معاصر بود با خلافت چهار تن از خلفاي عباسي (منصور دوانقي، مهدي، هادي و هارون الرشيد).
امام کاظم(ع) از سوي تمام خلفاي مزبور، در فشار و رنج و آزار بود و چندين بار از سوي آنان دستگير و زنداني گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد، به مدت چهار سال (از شوال سال 179 تا زمان شهادتش در سال 183 قمري) در حبس و شکنجه بود.(3)
هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسي) که دشمني و ناسازگاري غير قابل انکاري با ذراري حضرت فاطمه زهرا(س) و اولاد و احفاد امير مومنان(ع) داشت، در آزار و اذيت سادات علوي و منتسبين به خاندان امامت و ولايت، کوتاهي نمي کرد.
وي که از مستبدترين حاکمان عباسي و جنايت کارترين آن ها است، وجود شريف امام موسي کاظم(ع) و مقام و معنويت وي و احترام مردم نسبت به او را، تحمل نمي کرد و از اين بابت، بسيار ناراحت و عصباني مي شد.
سرانجام در رمضان سال 179 قمري، که براي مراسم عمره وارد مکه و سپس به مدينه رفته بود، دستور داد امام موسي کاظم(ع) را دستگير و به عراق منتقل کنند.
مأموران هارون، امام موسي کاظم(ع) را در حالي که در کنار قبر جدش حضرت محمد(ص)، به نماز و نيايش اشتغال داشت، دستگير و به نزد هارون بردند.
هارون دستور داد، وي را در غل و زنجير کرده و به سوي عراق حرکت دهند. هارون براي فريب و سردرگمي مردم و پيش گيري از عکس العمل هاي احتمالي محبان اهل بيت (ع)، دو محمل ترتيب داد و يکي را به سوي بغداد و ديگري را به سوي بصره روان داشت. امام موسي کاظم(ع) را در محمل بصره قرار داد. مأموران حکومتي، در هفتم ذي حجه همان سال، امام موسي کاظم(ع) را تسليم عيسي بن جعفر بن منصور دوانقي، پسر عموي هارون الرشيد و حاکم وي در بصره نمودند. عيسي بن جعفر، آن حضرت را در يکي از حجره هاي خانه خويش محبوس کرد و در آغاز به وي سختگيري نمود ولي بعدها که عبادت و نيايش هاي دراز مدت آن حضرت را از نزديک مشاهده مي کرد، از سختگيري خويش نسبت به آن حضرت کاهيد و به هارون نامه نوشت که آن حضرت را از حبس وي خارج کند، در غير اين صورت، خودش وي را آزاد خواهد کرد.
هارون، بناچار امام موسي کاظم(ع) را از حبس عيسي بن جعفر در بصره به حبس فضل بن ربيع در بغداد منتقل و در خانه فضل وي را زنداني کرد.
در آن مدتي که امام(ع) در خانه فضل بن ربيع زنداني بود، هارون چند بار از فضل درخواست کرد که آن حضرت را به شهادت رساند، ولي فضل امتناع کرد و از اين امر سر باز زد.

هارون، بار ديگر آن امام همام را از زندان فضل ربيع، به زندان فضل بن يحيي برمکي منتقل و از وي درخواست کرد که آن حضرت را به شهادت رساند. ولي فضل بن يحيي نيز امتناع نمود و در مقابل ، بر اعزاز و اکرام آن حضرت افزود. هارون که از رفتار فضل بن يحيي به خشم آمده بود، دستور داد وي را دستگير و بر وي يکصد تازيانه بزنند و از تمام مناصب و مقامات حکومتي بر کنارش کنند و امام موسي کاظم(ع) را به زندان "سندي بن شاهک" منتقل کرده و در آن جا وي را شکنجه و آزار نمايند.
سندي بن شاهک با قساوت قلب و سنگ دلي تمام، با آن حضرت رفتار مي کرد و پس از چندي شکنجه و آزار توان فرسا به دستور هارون الرشيد به آن حضرت، خرماي مسموم خورانيد و وي را غريبانه و مظلومانه در 25 رجب سال 183 قمري به شهادت رسانيد.
پس از شهادت امام کاظم(ع)، سندي بن شاهک در يک عمل فريب کارانه، فقها، قضات و بزرگان بغداد را حاضر ساخت و جسد مطهر امام(ع) را به آنان نشان داد و گفت: ببينيد که وي بدون هيچ جراحت و زخمي و به اجل عادي از دنيا رفته است و کسي در رحلت وي، مقصر نبوده است. سپس جنازه مطهر امام(ع) را به مدت سه روز در جسر بغداد گذاشته و روي مبارکش را گشوده و مردم را ندا مي کردند که اين موسي بن جعفر(ع) است که از دنيا رفته و بياييد وي را مشاهده کنيد. مردم دسته، دسته مي آمدند و آن حضرت را نگاه مي کردند.
پس از آن، با همت والاي سليمان بن منصور، عموي هارون الرشيد، که از اشراف و صاحب نفوذان عباسي بود، تشييع جنازه باشکوهي از امام موسي کاظم(ع) به عمل آمد و در مقابر قريش ، در بغداد به خاک سپرده شد.(4)
قبر شريف امام موسي کاظم(ع)، هم اکنون در کاظمين ، که عراقي هاآن را " کاظميه " مي گويند، قرار دارد و قبر فرزندزاده اش حضرت امام محمدتقي(ع) نيز در جوار وي قرار دارد و زيارتگاه شيعيان و شيفتگان مکتب اهل بيت(ع) مي باشد.
-----------------------------------------
1- الارشاد ، ص 559؛ منتهي الآمال ، ج2، ص 181؛ ألقاب الرسول و عترته، ص 62
2- المستجاد ، ص 182
3- اصحاب الامام الصادق(ع) ، ج3، ص 317؛ الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ وقايع الايام ، ص 322
4- نک: الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ منتهي الآمال، ج2، ص 212؛ تاريخ بغداد ، ج31، ص 29؛ وقايع الايام، ص 322 و عيون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص 92
http://waredi.parsiblog.com/1549196.htm