يكي از جهات غربت امام(ع)، از ناحية شيعيان و دوستان را ميتوان عدم شناخت راستين شيعيان از حقيقت باطني و ولايت الهي ايشان دانست. متأسفانه بايد اعتراف نمود شناخت شيعيان از آن حضرت، غالباً در حدّ يك شناخت تاريخي و شناسنامهاي و آن هم به صورت ناقصِ آن.
دلايل غيبت امام زمان(ع) دو وجه دارد: وجه اول غيبت، غيبت جسماني و يا عنواني حضرت، و وجه دوم غيبت، غربت امام زمان (ع) است.
يك معناي غيبت اين است كه حضرت حق، سيزده معصوم را در اختيار عوام و خواص قرار داد، امّا معصوم چهاردهم را از چشم عموم پنهان نمود و امكان ديدار را تنها در اختيار كساني قرار داد كه توفيق رفع حجاب از ديدگان باطن خود را به دست آورند. لذا معناي نخست غيبت، حجابي است كه روي چشمهايي كشيده ميشود كه لياقت ديدن خوبيها را ندارند:
گفتم كه روي خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است
گفتم فراق تا كي؟ گفتا كه تا تو هستي
گفتم كه نفس همين است، گفتا جواب همان است
اما غيبت متأسفانه وجه ديگري هم دارد و آن غربت امام عصر(ع) است. غربت در لغت به معناي دوري و بُعد مسافت و در عرف، به معناي ناخشنودي، و نارضايتي و عدم قرابت است.
اگرچه هم اكنون در مكاني دور از جايگاه ستمگران سكنا گزيدهام؛ كه خداوند صلاح ما و شيعيان مؤمن ما را تا وقتي كه حكومت دنيا به دست تبهكاران است، در دوري گزيدن به ما نمايانده است.1
گاهي از اوقات نيز غربت در زمان است. يعني زمان و زمانه در خور شأن آقا بقيّةالله(ع) نيست، همچنانكه در روايتي ميفرمايند:
زمانه از گذشته سختتر و دشوارتر شده است.2
گاهي هم غربت حضرت در ارتباط با شيعيان و دوستان ايشان است. اين غربت از ناحية شيعيان و دوستان ايشان، خود داراي چند جهت است:
1. نشناختن راستين امام(ع)
يكي از جهات غربت امام(ع)، از ناحية شيعيان و دوستان را ميتوان عدم شناخت راستين شيعيان از حقيقت باطني و ولايت الهي ايشان دانست.
متأسفانه بايد اعتراف نمود شناخت شيعيان از آن حضرت، غالباً در حدّ يك شناخت تاريخي و شناسنامهاي و آن هم به صورت ناقصِ آن كه البته اين جنبة شناخت از امام(ع) را ميتوان وجه مشترك شناخت دشمنان امام(ع) با دوستان ايشان داشت، و چه بسا شناخت دشمنان امام(ع) بسيار كاملتر از شناخت دوستان ايشان از جنبة تاريخي و شناسنامهاي ايشان باشد. معروف است كه در سازمانهاي امنيتي غربي پروندهاي از امام زمان(ع) وجود دارد كه همة اطلاعات تاريخي و شناسنامهاي آن حضرت را شامل ميشود و تنها عكس آن حضرت ضميمة پرونده نيست. اصل اين داستان، اگر هم ساختگي باشد؛ چيزي از اصل اين ادعا كه اطلاعات دشمنان اسلام از امام زمان(ع) در خيلي از جهات كاملتر از اطلاعات ناقص بعضي از دوستان و شيعيان آن حضرت(ع) است، كم نميكند. ممكن است برخي بپرسند چه حجتي براي اين سخن خود داريد؟ در پاسخ خواهيم گفت كه هر شيعة آشنا به تاريخ اسلام به خوبي ميداند كه حاكمان و خلفاي جور اموي و عباسي نيز امامان عصر خويش را ميشناختند، اما اين شناخت، موجبات نجات آنها را فراهم نكرد، بلكه بر اساس روايت مشهور نبي(ص) كه اهل سنت و شيعه آن را نقل كردهاند:
من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّة؛3
كسي كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليّت مرده است4
بنابراين، همة اين جنايتكاران به مرگ جاهلي مردهاند. جالب است بدانيم منظور از جاهليّت در اين روايت، كفر و ضلالت قبل از اسلام است. بنابراين مطابق اين حديث، اگر مسلماني، يعني كسي كه توحيد و نبوّت و قرآن و قيامت و ديگر مباني دين را پذيرفته و به واجبات دين، اهتمام نموده است بميرد، ولي در آن حال، امام معصوم زمان خويش را نشناخته باشد، او نامسلمان مرده است و دين او همان كفر و ضلالتِ مشركان قبل از اسلام تلقي خواهد شد و از اسلام، توحيد، نبوّت، تقوي و عبادت خود نفعي نخواهد برد. لفظ جاهليّت در اين نقل از حديث توصيف روشنتري يافته است. راوي ميگويد از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا رسول خدا(ص) فرمودهاند:
من مات و لا يعرف إمامه مات ميتةً جاهليّةً؟
فرمودند: آري. عرض كردم: اين جاهليّت به معني جاهليّت ايام ناداني قبل از اسلام است يا منظور، جاهليّتِ عدم آشنايي با امام ميباشد؟ به تعبير صريحتر، يعني آيا جاهليّت چنين كسي در همة زمينهها، و مطلق بوده و يا در محدودة خاص امامت است و به ديگر محدودههاي دين لطمه نميزند؟
امام صادق (ع) فرمودند:
جاهليّة كفرٍ و نفاقٍ و ضلالٍ.4
جاهليّت او از سنخ جاهليّت كفار، منافقان و گمراهان است.
يعني جاهليت چنين كسي، مطلق است و لذا گمراهي از امامت، مساوي با گمراهي در تمامي مباني دين خواهد بود.
علامة اميني(ره) صاحب كتاب گرانسنگ الغدير ميفرمودند: «در سفري به سوريه، دانشمندان آن ديار، به ملاقات من آمدند. در مجلسي از بزرگان اهل سنّت آن منطقه، يكي از آنان به من رو كرد و گفت: آيا در اسلام جز ولايت و امامت، اصلي ديگر وجود ندارد كه تو فقط دربارة ولايت و غدير و مفاهيم مربوطه مينويسي؟ آيا اسلام، توحيد ندارد، معاد ندارد، نبوّت، قرآن، اخلاق و احكام ندارد؟ من هر چه فكر كردم كه به اين فرد سنّي در مجمعي از اهل سنّت چه جوابي بدهم كه دندانشكن باشد، چيزي به ذهنم نيامد. قلباً به حضرت اميرالمؤمنين(ع) متوسّل شدم كه من در اين جمع، زبان شما اهلبيت هستم، مرا ياري دهيد تا بتوانم از منطق شما دفاع كنم. به عنايت مولا به ذهنم رسيد كه به اين حديث شريف استناد كنم. لذا روايت: «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتّةً جاهليه را خواندم» مدارك آن را بيان كرده، معناي آن را توضيح دادم و گفتم: اين كار كه فقط از ولايت ميگويم و مينويسم، سليقة من نيست، بلكه فرمايش رسول خدا(ص) در اين حديث است كه كسي كه ولايت ندارد، از توحيد، نبوت، معاد، قرآن و احكام بهرهاي نميبرد. آنها در مقابل اين استدلال من ساكت شدند».5
فردي از امام صادق(ع) پرسيد: آيا كسي كه به ائمّة قبل، معرفت داشته باشد و فقط امام زمان خويش را نشناسد، مؤمن است؟ فرمودند: خير!6
و باز از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:
كسي كه به امامت پدران من اقرار نموده، امامت فرزندان معصوم مرا نيز بپذيرد، ولي مهدي را كه از فرزندان من خواهد بود انكار كند، مانند كسي است كه نبوت جميع انبيا را پذيرفته، نبوت پيامبر اكرم (ص) را انكار نمايد.7
رسولاكرم(ص) نيز فرمودند:
كسي كه در ايام غيبت مهدي از فرزندان من، او را انكار نمايد و بميرد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است. 8
اين در حالي است كه سفارش خداي سبحان به مؤمنان اين است كه مسلمان بميريد. لذا در آية 102 سورة مباركة آل عمران ميفرمايد:
يا أيّها الّذين ءآمنوا اتّقوالله حقّ تقاته، و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون.
اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خدا آن گونه كه حقّ پروا كردن از اوست پروا كنيد؛ و زينهار جز مسلمان نميريد.
در آية 132 سورة مباركه بقره نيز ميفرمايد:
و وصّي بها إبراهيم بنيه و يعقوب يا بنيّ إنّ الله اصطفي لكم الدّين فلا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون.
ابراهيم و يعقوب، فرزندانشان را به آئين الهي سفارش كردند و گفتند فرزندان من، خدا دين اسلام را براي شما برگزيد، پس تلاش كنيد مسلمان بميريد.
از آنجا كه مرگ، عصارة زندگي است و هركس آنگونه ميميرد كه زندگي كرده است، لذا اگر مرگ كسي جاهلي باشد، معلوم ميشود زندگي او نيز جاهلانه بوده است. چون ممكن نيست كسي زندگي عاقلانه داشته باشد، ولي به مرگ جاهليّت بميرد. بنابراين اگر كسي امام زمانش را نشناسد، نه تنها مرگش جاهلي خواهد بود، بلكه حيات او نيز، حياتي جاهلانه خواهد است. اگر كسي امام زمانش را درست بشناسد، خواهد فهميد تمام كارها در دست او كه مظهر « هو قائمٌ علي كلّ نفسٍ بما كسبت؛ كسي كه بر هر شخصي بدانچه كرده است، مراقب است»9ميباشد. در نتيجه از زندگي و حيات جاهلي رهيده، به حيات معقول رسيده و منتظر واقعي آن حضرت ميگردد.
البته همانطور كه اشاره شد، منظور از شناخت امام زمان(ع)، تنها شناخت شناسنامهاي و تاريخي آن حضرت نيست كه انسان بداند نامش چيست، فرزند كيست، در چه عصري زندگي ميكرده و ... بلكه مراد از شناخت امامت، اعتقاد به ولايت و معرفت به شخصيت امام است و افزون بر اعتقاد و معرفت، اطاعت نيز لازم است.10 در غير اين صورت، همانطور كه اشاره شد، همة طاغوتهاي جنايتكاري كه امامان معصوم(ع) را مظلومانه به شهادت رساندند، بيش از هر كس ديگري امامان عصر خويش را ميشناختند.
طبق آيات قرآن كريم و روايات اسلامي، شناخت حقيقي امام زمان(عج) شرط قبولي ايمان، تهذيب اعمال و ضامن برخورداري از هدايت الهي و حيات معقول هر انسان مسلمان و مؤمن است. لذا يكي از وظايف شيعيان و عاشقان منتظر در عصر غيبت، خواندن دعاهايي است كه از طريق اهل بيت و ناحية مقدّسة آن حضرت وارد شده است. از جمله دعايي كه امام صادق(ع) آنرا به زراره تعليم نمودند. زراره ميگويد:
«شنيدم حضرت امام صادق(ع) ميفرمود: بر آن جوان پيش از قيامش غيبتي خواهد بود. گفتم: چرا؟ فرمود: ميترسد ـ و به شكمش اشاره كرد (كنايه از كشته شدن) ـ پس امام فرمود: اي زراره! اوست منتظر و اوست كه در ولادتش شك ميكنند، بعضي ميگويند پدرش بدون بازمانده از دنيا رفت، بعضي از آنها ميگويند در حالي كه در شكم مادر بود، پدرش فوت كرد و بعضي ميگويند دو سال پيش از فوت پدرش متولد شد و اوست منتظر، مگر اينكه خداوند دوست دارد كه شيعه را امتحان كند. پس در آن هنگام است كه تشكيك و توهّم اهل باطل آغاز ميشود. اي زراره! اگر آن زمان را درك كردي، اين دعا را بخوان:
اللهّم عرّفني نفسك فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيك، اللهّمّ عرّفني رسولك فإنّك ان لم تعرفني رسولك لم أعرف حجتّك، اللّهمّ عرّفني حجّتك فأنّك إن لم تعرّفني حجتّك ظللت عن ديني.11
بارخدايا! تو مرا به خود بشناسان، كه اگر خودت را به من نشناساني، پيغمبرت را نخواهم شناخت. بار خدايا! تو رسولت را به من بشناسان، كه اگر رسول خود را به من نشناساني، حجّتت را نخواهم شناخت، پروردگارا! حجّت خودت را به من بشناسان كه اگر حجّتت را به من نشناساني، از دين خود گمراه خواهم شد.11
مضمون اين دعاي شريف به خوبي نشان ميدهد كه، اولاً معرفت امام(ع) درطول معرفت پيامبر(ص) و معرفت خداي متعال است نه در عرض آن، لذا معرفت شايسته امام(ع) بدون معرفت و درك درست از خداوند و پيامبر (ص) قابل حصول نخواهد بود.
ثانياً، اگر كسي حجت زمان خود را نشناسد، از دين خود گمراه خواهد شد، و جاهليّت او، جاهليّت كامل يعني جاهليّت قبل از ظهور اسلام خواهد بود هر چند اين شخص به توحيد و معاد ايمان داشته باشد. لذا ايمان به توحيد و نبوت اين شخص، زماني وي را از جاهليت خارج خواهد ساخت كه مقدمة ايمان به امام زمان خودش واقع گردد.
2. موالات بدون برائت
اما وجه ديگر غربت امام زمان(ع) در بين شيعيان و دوستانشان را ميتوان «موالات بدون برائت» شيعيان برشمرد. يعني در عين اينكه، آنان امام زمان(ع) را دوست دارند، ولي نسبت به دشمنان ايشان ـ كفار، مشركان و مستكبران زمان خود ـ بغض و كينهاي ندارند. از نتايج اين موالات بدون برائت و تولّي بدون تبري يكي اين است كه از طرفي به مبارزات حقجويانة مردم مستضعف و مظلوم جهان از جمله مبارزات مسلمانان با نظام استكبار و صهيونيست جهاني بيتفاوت و بي موضع هستند و متأسفانه حتي در برخي اوقات، انتقاداتي هم در خصوص اصل اين مبارزات ميكنند كه اين بيانات ايشان در نهايت، منجر به شادي دشمن مشترك همة مسلمانان ميگردد يا از سوي ديگر شاهديم مسلمانان جذب فرهنگ، ادب و ارزشهاي كفار ميشوند، به طوريكه با تقليد از الگوهاي مبتني بر فرهنگ و مدنيت غربي، شكل مناسبات و معاملات و شيوة زندگي فردي و اجتماعي خود را متناسب با مظاهر فرهنگ و تمدن اومانيستي غرب ساماندهي ميكنند؛ در حالي كه ميدانيم فرهنگ و تمدن انسان مدار غرب كه مبتني بر انانيت و نفسانيت و تحول خود بنياد و جزئي بشر است مصداق بارز فرهنگ الحادي و كفرآميز ميباشد كه در تضاد با نوع نگرش
دين محور و ولايت مدار شيعي و اسلامي قرار دارد. به تعبير يكي از صاحبنظران:
«هر عالمي رنگ و بويي دارد كه اهلش آن را ميشناسند.» آنكه در عالم ديني سير ميكند، سير در عبوديت دارد و آنكه در عالم غربي است سير در انانيت، چنانكه در مبادي آن، انسان با مراجعه به خود و رويگرداني از مبدأ آسماني، خودكامي پيشه ساخت، از اينرو در اين عالم همه چيز بوي انانيت دارد، چنانكه فرهنگ و ادب غرب و حاصل و محصول آن همين را فرياد ميكند. در اين ديار انسان مؤدب به ادب بندگي نيست، ادب عصيان دارد، ادبياتش هم، چون موسيقي و معمارياش اناالحق فرعوني سر ميدهد، كبر ميورزد و با طغيانگري در برابر فرمان حق ميايستد و هلمنمبارز ميطلبد. در عالم ديني همه چيز رنگ و بوي عبوديت دارد. آنكه در عالم ديني سير ميكند خانهاش بي هيچ عبارت و جملهاي «عبد بودن» او را منعكس ميسازد. نيازي به جار زدن و اعلام رسانهاي و شعارنويسي ندارد. همة شهر و بازارش هم بوي «انا العبد» و «انت المولا» ميدهد.
دروازة ورود به عالم دين، «عبوديت» و دروازة ورود به عالم غربي «انانيت» است، خروج از عالم غربي هم ممكن نيست مگر آنكه مهاجر اليالله از دروازة «نفي خود» بگذرد، در حقيقت شيشة عمر اين غول «نفي خود» است.12
بنابراين ورود به عالم غربي با اثبات خود و ورود به عالم ديني، با نفي خود امكانپذير است و چون مهدويت بينش ولايت مداري است و غرب به بينش انسان مداري، فلذا لازمة پذيرش الگوهاي فرنگي و مدني غرب، پذيرش ادب غربي است و ادب غربي كه مبتني بر اومانيسم و انسان مداري است، در تضاد با ادب الهي است. زيرا ميدانيم در فرهنگ و تمدن اومانيستي غرب، انسان نه نشانة خدا، بلكه آلترناتيو و رقيب خداوند است، در حالي كه در فرهنگ اسلامي، قرآني و مهدوي، انسان نه رقيب خدا، بلكه آيت و نشانة عظماي خدا، خليفة الله و بقيّةالله است و چون ادب غربي مبتني بر نفي حق و اثبات خود ميباشد، بديهي است كه چنين ادبي در تضاد با ادب الهي است كه بر نفي خود و اثبات حق بنا شده است. بنابراين تخلّق مسلمان به اخلاق و ادب غربي منجر به شكشتن ادب ديني و غربت و يا ناخشنودي قلب نازنين آقا بقيّةاللهاعظم(ع) ميگردد، زيرا امام(ع) در عصر كنوني، مظهر تامّة لطف خداوند و واسطة فيضالهي بر بندگانش است و به همين جهت، عدم رعايت ادب الهي منجر به محروميت از لطف حق يعني از وجود مقدس و پر بركت امام(ع) در عصر غيبت و همچنين منجر به استمرار غيبت آن بزرگوار ميگردد كه به قول مولوي:
از خدا جوييم توفيق ادب
بيادب محرم ماند از لطف حق
بيادب تنها نه خود را داشت بد
بلكه آتش بر همه آفاق زد13
عباس علي پرچي زاده
ماهنامه موعود شماره 84
پينوشتها:
1. طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 497؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 53، ص 175.
2. صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 487 و مجلسي، همان، ج 53 ص 186.
3. مجلسي، همان، ج 32، ص 321 و 331.
4. كليني، كافي، ج 1، ص 377، ح 3.
5. نقل از كتاب آثار اعتقاد به امام زمان(ع)، نوشتة دكتر هادي قندهاري، ص 62.
6. صدوق، همان، باب 39، ص 410، ح 3.
7. همان، ص 411، ح 5 و 6.
8. همان، ص 413، ح 12.
9. سورة رعد(13)، آية 33.
10. عصاره خلقت درباره امام زمان(ع)، برگرفته از آثار آيتالله جوادي آملي.
11. كليني، همان، ج 1، ص 337.
12. شفيعي سروستاني، اسماعيل، استراتژي انتظار، ج 3، ص 39 و 38.
13. مولوي، مثنوي معنوي، ج 1، ص 7.
دلايل غيبت امام زمان(ع) دو وجه دارد: وجه اول غيبت، غيبت جسماني و يا عنواني حضرت، و وجه دوم غيبت، غربت امام زمان (ع) است.
يك معناي غيبت اين است كه حضرت حق، سيزده معصوم را در اختيار عوام و خواص قرار داد، امّا معصوم چهاردهم را از چشم عموم پنهان نمود و امكان ديدار را تنها در اختيار كساني قرار داد كه توفيق رفع حجاب از ديدگان باطن خود را به دست آورند. لذا معناي نخست غيبت، حجابي است كه روي چشمهايي كشيده ميشود كه لياقت ديدن خوبيها را ندارند:
گفتم كه روي خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است
گفتم فراق تا كي؟ گفتا كه تا تو هستي
گفتم كه نفس همين است، گفتا جواب همان است
اما غيبت متأسفانه وجه ديگري هم دارد و آن غربت امام عصر(ع) است. غربت در لغت به معناي دوري و بُعد مسافت و در عرف، به معناي ناخشنودي، و نارضايتي و عدم قرابت است.
- اقسام غربت
اگرچه هم اكنون در مكاني دور از جايگاه ستمگران سكنا گزيدهام؛ كه خداوند صلاح ما و شيعيان مؤمن ما را تا وقتي كه حكومت دنيا به دست تبهكاران است، در دوري گزيدن به ما نمايانده است.1
گاهي از اوقات نيز غربت در زمان است. يعني زمان و زمانه در خور شأن آقا بقيّةالله(ع) نيست، همچنانكه در روايتي ميفرمايند:
زمانه از گذشته سختتر و دشوارتر شده است.2
گاهي هم غربت حضرت در ارتباط با شيعيان و دوستان ايشان است. اين غربت از ناحية شيعيان و دوستان ايشان، خود داراي چند جهت است:
1. نشناختن راستين امام(ع)
يكي از جهات غربت امام(ع)، از ناحية شيعيان و دوستان را ميتوان عدم شناخت راستين شيعيان از حقيقت باطني و ولايت الهي ايشان دانست.
متأسفانه بايد اعتراف نمود شناخت شيعيان از آن حضرت، غالباً در حدّ يك شناخت تاريخي و شناسنامهاي و آن هم به صورت ناقصِ آن كه البته اين جنبة شناخت از امام(ع) را ميتوان وجه مشترك شناخت دشمنان امام(ع) با دوستان ايشان داشت، و چه بسا شناخت دشمنان امام(ع) بسيار كاملتر از شناخت دوستان ايشان از جنبة تاريخي و شناسنامهاي ايشان باشد. معروف است كه در سازمانهاي امنيتي غربي پروندهاي از امام زمان(ع) وجود دارد كه همة اطلاعات تاريخي و شناسنامهاي آن حضرت را شامل ميشود و تنها عكس آن حضرت ضميمة پرونده نيست. اصل اين داستان، اگر هم ساختگي باشد؛ چيزي از اصل اين ادعا كه اطلاعات دشمنان اسلام از امام زمان(ع) در خيلي از جهات كاملتر از اطلاعات ناقص بعضي از دوستان و شيعيان آن حضرت(ع) است، كم نميكند. ممكن است برخي بپرسند چه حجتي براي اين سخن خود داريد؟ در پاسخ خواهيم گفت كه هر شيعة آشنا به تاريخ اسلام به خوبي ميداند كه حاكمان و خلفاي جور اموي و عباسي نيز امامان عصر خويش را ميشناختند، اما اين شناخت، موجبات نجات آنها را فراهم نكرد، بلكه بر اساس روايت مشهور نبي(ص) كه اهل سنت و شيعه آن را نقل كردهاند:
من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّة؛3
كسي كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليّت مرده است4
بنابراين، همة اين جنايتكاران به مرگ جاهلي مردهاند. جالب است بدانيم منظور از جاهليّت در اين روايت، كفر و ضلالت قبل از اسلام است. بنابراين مطابق اين حديث، اگر مسلماني، يعني كسي كه توحيد و نبوّت و قرآن و قيامت و ديگر مباني دين را پذيرفته و به واجبات دين، اهتمام نموده است بميرد، ولي در آن حال، امام معصوم زمان خويش را نشناخته باشد، او نامسلمان مرده است و دين او همان كفر و ضلالتِ مشركان قبل از اسلام تلقي خواهد شد و از اسلام، توحيد، نبوّت، تقوي و عبادت خود نفعي نخواهد برد. لفظ جاهليّت در اين نقل از حديث توصيف روشنتري يافته است. راوي ميگويد از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا رسول خدا(ص) فرمودهاند:
من مات و لا يعرف إمامه مات ميتةً جاهليّةً؟
فرمودند: آري. عرض كردم: اين جاهليّت به معني جاهليّت ايام ناداني قبل از اسلام است يا منظور، جاهليّتِ عدم آشنايي با امام ميباشد؟ به تعبير صريحتر، يعني آيا جاهليّت چنين كسي در همة زمينهها، و مطلق بوده و يا در محدودة خاص امامت است و به ديگر محدودههاي دين لطمه نميزند؟
امام صادق (ع) فرمودند:
جاهليّة كفرٍ و نفاقٍ و ضلالٍ.4
جاهليّت او از سنخ جاهليّت كفار، منافقان و گمراهان است.
يعني جاهليت چنين كسي، مطلق است و لذا گمراهي از امامت، مساوي با گمراهي در تمامي مباني دين خواهد بود.
علامة اميني(ره) صاحب كتاب گرانسنگ الغدير ميفرمودند: «در سفري به سوريه، دانشمندان آن ديار، به ملاقات من آمدند. در مجلسي از بزرگان اهل سنّت آن منطقه، يكي از آنان به من رو كرد و گفت: آيا در اسلام جز ولايت و امامت، اصلي ديگر وجود ندارد كه تو فقط دربارة ولايت و غدير و مفاهيم مربوطه مينويسي؟ آيا اسلام، توحيد ندارد، معاد ندارد، نبوّت، قرآن، اخلاق و احكام ندارد؟ من هر چه فكر كردم كه به اين فرد سنّي در مجمعي از اهل سنّت چه جوابي بدهم كه دندانشكن باشد، چيزي به ذهنم نيامد. قلباً به حضرت اميرالمؤمنين(ع) متوسّل شدم كه من در اين جمع، زبان شما اهلبيت هستم، مرا ياري دهيد تا بتوانم از منطق شما دفاع كنم. به عنايت مولا به ذهنم رسيد كه به اين حديث شريف استناد كنم. لذا روايت: «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتّةً جاهليه را خواندم» مدارك آن را بيان كرده، معناي آن را توضيح دادم و گفتم: اين كار كه فقط از ولايت ميگويم و مينويسم، سليقة من نيست، بلكه فرمايش رسول خدا(ص) در اين حديث است كه كسي كه ولايت ندارد، از توحيد، نبوت، معاد، قرآن و احكام بهرهاي نميبرد. آنها در مقابل اين استدلال من ساكت شدند».5
فردي از امام صادق(ع) پرسيد: آيا كسي كه به ائمّة قبل، معرفت داشته باشد و فقط امام زمان خويش را نشناسد، مؤمن است؟ فرمودند: خير!6
و باز از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:
كسي كه به امامت پدران من اقرار نموده، امامت فرزندان معصوم مرا نيز بپذيرد، ولي مهدي را كه از فرزندان من خواهد بود انكار كند، مانند كسي است كه نبوت جميع انبيا را پذيرفته، نبوت پيامبر اكرم (ص) را انكار نمايد.7
رسولاكرم(ص) نيز فرمودند:
كسي كه در ايام غيبت مهدي از فرزندان من، او را انكار نمايد و بميرد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است. 8
اين در حالي است كه سفارش خداي سبحان به مؤمنان اين است كه مسلمان بميريد. لذا در آية 102 سورة مباركة آل عمران ميفرمايد:
يا أيّها الّذين ءآمنوا اتّقوالله حقّ تقاته، و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون.
اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خدا آن گونه كه حقّ پروا كردن از اوست پروا كنيد؛ و زينهار جز مسلمان نميريد.
در آية 132 سورة مباركه بقره نيز ميفرمايد:
و وصّي بها إبراهيم بنيه و يعقوب يا بنيّ إنّ الله اصطفي لكم الدّين فلا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون.
ابراهيم و يعقوب، فرزندانشان را به آئين الهي سفارش كردند و گفتند فرزندان من، خدا دين اسلام را براي شما برگزيد، پس تلاش كنيد مسلمان بميريد.
از آنجا كه مرگ، عصارة زندگي است و هركس آنگونه ميميرد كه زندگي كرده است، لذا اگر مرگ كسي جاهلي باشد، معلوم ميشود زندگي او نيز جاهلانه بوده است. چون ممكن نيست كسي زندگي عاقلانه داشته باشد، ولي به مرگ جاهليّت بميرد. بنابراين اگر كسي امام زمانش را نشناسد، نه تنها مرگش جاهلي خواهد بود، بلكه حيات او نيز، حياتي جاهلانه خواهد است. اگر كسي امام زمانش را درست بشناسد، خواهد فهميد تمام كارها در دست او كه مظهر « هو قائمٌ علي كلّ نفسٍ بما كسبت؛ كسي كه بر هر شخصي بدانچه كرده است، مراقب است»9ميباشد. در نتيجه از زندگي و حيات جاهلي رهيده، به حيات معقول رسيده و منتظر واقعي آن حضرت ميگردد.
البته همانطور كه اشاره شد، منظور از شناخت امام زمان(ع)، تنها شناخت شناسنامهاي و تاريخي آن حضرت نيست كه انسان بداند نامش چيست، فرزند كيست، در چه عصري زندگي ميكرده و ... بلكه مراد از شناخت امامت، اعتقاد به ولايت و معرفت به شخصيت امام است و افزون بر اعتقاد و معرفت، اطاعت نيز لازم است.10 در غير اين صورت، همانطور كه اشاره شد، همة طاغوتهاي جنايتكاري كه امامان معصوم(ع) را مظلومانه به شهادت رساندند، بيش از هر كس ديگري امامان عصر خويش را ميشناختند.
طبق آيات قرآن كريم و روايات اسلامي، شناخت حقيقي امام زمان(عج) شرط قبولي ايمان، تهذيب اعمال و ضامن برخورداري از هدايت الهي و حيات معقول هر انسان مسلمان و مؤمن است. لذا يكي از وظايف شيعيان و عاشقان منتظر در عصر غيبت، خواندن دعاهايي است كه از طريق اهل بيت و ناحية مقدّسة آن حضرت وارد شده است. از جمله دعايي كه امام صادق(ع) آنرا به زراره تعليم نمودند. زراره ميگويد:
«شنيدم حضرت امام صادق(ع) ميفرمود: بر آن جوان پيش از قيامش غيبتي خواهد بود. گفتم: چرا؟ فرمود: ميترسد ـ و به شكمش اشاره كرد (كنايه از كشته شدن) ـ پس امام فرمود: اي زراره! اوست منتظر و اوست كه در ولادتش شك ميكنند، بعضي ميگويند پدرش بدون بازمانده از دنيا رفت، بعضي از آنها ميگويند در حالي كه در شكم مادر بود، پدرش فوت كرد و بعضي ميگويند دو سال پيش از فوت پدرش متولد شد و اوست منتظر، مگر اينكه خداوند دوست دارد كه شيعه را امتحان كند. پس در آن هنگام است كه تشكيك و توهّم اهل باطل آغاز ميشود. اي زراره! اگر آن زمان را درك كردي، اين دعا را بخوان:
اللهّم عرّفني نفسك فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيك، اللهّمّ عرّفني رسولك فإنّك ان لم تعرفني رسولك لم أعرف حجتّك، اللّهمّ عرّفني حجّتك فأنّك إن لم تعرّفني حجتّك ظللت عن ديني.11
بارخدايا! تو مرا به خود بشناسان، كه اگر خودت را به من نشناساني، پيغمبرت را نخواهم شناخت. بار خدايا! تو رسولت را به من بشناسان، كه اگر رسول خود را به من نشناساني، حجّتت را نخواهم شناخت، پروردگارا! حجّت خودت را به من بشناسان كه اگر حجّتت را به من نشناساني، از دين خود گمراه خواهم شد.11
مضمون اين دعاي شريف به خوبي نشان ميدهد كه، اولاً معرفت امام(ع) درطول معرفت پيامبر(ص) و معرفت خداي متعال است نه در عرض آن، لذا معرفت شايسته امام(ع) بدون معرفت و درك درست از خداوند و پيامبر (ص) قابل حصول نخواهد بود.
ثانياً، اگر كسي حجت زمان خود را نشناسد، از دين خود گمراه خواهد شد، و جاهليّت او، جاهليّت كامل يعني جاهليّت قبل از ظهور اسلام خواهد بود هر چند اين شخص به توحيد و معاد ايمان داشته باشد. لذا ايمان به توحيد و نبوت اين شخص، زماني وي را از جاهليت خارج خواهد ساخت كه مقدمة ايمان به امام زمان خودش واقع گردد.
2. موالات بدون برائت
اما وجه ديگر غربت امام زمان(ع) در بين شيعيان و دوستانشان را ميتوان «موالات بدون برائت» شيعيان برشمرد. يعني در عين اينكه، آنان امام زمان(ع) را دوست دارند، ولي نسبت به دشمنان ايشان ـ كفار، مشركان و مستكبران زمان خود ـ بغض و كينهاي ندارند. از نتايج اين موالات بدون برائت و تولّي بدون تبري يكي اين است كه از طرفي به مبارزات حقجويانة مردم مستضعف و مظلوم جهان از جمله مبارزات مسلمانان با نظام استكبار و صهيونيست جهاني بيتفاوت و بي موضع هستند و متأسفانه حتي در برخي اوقات، انتقاداتي هم در خصوص اصل اين مبارزات ميكنند كه اين بيانات ايشان در نهايت، منجر به شادي دشمن مشترك همة مسلمانان ميگردد يا از سوي ديگر شاهديم مسلمانان جذب فرهنگ، ادب و ارزشهاي كفار ميشوند، به طوريكه با تقليد از الگوهاي مبتني بر فرهنگ و مدنيت غربي، شكل مناسبات و معاملات و شيوة زندگي فردي و اجتماعي خود را متناسب با مظاهر فرهنگ و تمدن اومانيستي غرب ساماندهي ميكنند؛ در حالي كه ميدانيم فرهنگ و تمدن انسان مدار غرب كه مبتني بر انانيت و نفسانيت و تحول خود بنياد و جزئي بشر است مصداق بارز فرهنگ الحادي و كفرآميز ميباشد كه در تضاد با نوع نگرش
دين محور و ولايت مدار شيعي و اسلامي قرار دارد. به تعبير يكي از صاحبنظران:
«هر عالمي رنگ و بويي دارد كه اهلش آن را ميشناسند.» آنكه در عالم ديني سير ميكند، سير در عبوديت دارد و آنكه در عالم غربي است سير در انانيت، چنانكه در مبادي آن، انسان با مراجعه به خود و رويگرداني از مبدأ آسماني، خودكامي پيشه ساخت، از اينرو در اين عالم همه چيز بوي انانيت دارد، چنانكه فرهنگ و ادب غرب و حاصل و محصول آن همين را فرياد ميكند. در اين ديار انسان مؤدب به ادب بندگي نيست، ادب عصيان دارد، ادبياتش هم، چون موسيقي و معمارياش اناالحق فرعوني سر ميدهد، كبر ميورزد و با طغيانگري در برابر فرمان حق ميايستد و هلمنمبارز ميطلبد. در عالم ديني همه چيز رنگ و بوي عبوديت دارد. آنكه در عالم ديني سير ميكند خانهاش بي هيچ عبارت و جملهاي «عبد بودن» او را منعكس ميسازد. نيازي به جار زدن و اعلام رسانهاي و شعارنويسي ندارد. همة شهر و بازارش هم بوي «انا العبد» و «انت المولا» ميدهد.
دروازة ورود به عالم دين، «عبوديت» و دروازة ورود به عالم غربي «انانيت» است، خروج از عالم غربي هم ممكن نيست مگر آنكه مهاجر اليالله از دروازة «نفي خود» بگذرد، در حقيقت شيشة عمر اين غول «نفي خود» است.12
بنابراين ورود به عالم غربي با اثبات خود و ورود به عالم ديني، با نفي خود امكانپذير است و چون مهدويت بينش ولايت مداري است و غرب به بينش انسان مداري، فلذا لازمة پذيرش الگوهاي فرنگي و مدني غرب، پذيرش ادب غربي است و ادب غربي كه مبتني بر اومانيسم و انسان مداري است، در تضاد با ادب الهي است. زيرا ميدانيم در فرهنگ و تمدن اومانيستي غرب، انسان نه نشانة خدا، بلكه آلترناتيو و رقيب خداوند است، در حالي كه در فرهنگ اسلامي، قرآني و مهدوي، انسان نه رقيب خدا، بلكه آيت و نشانة عظماي خدا، خليفة الله و بقيّةالله است و چون ادب غربي مبتني بر نفي حق و اثبات خود ميباشد، بديهي است كه چنين ادبي در تضاد با ادب الهي است كه بر نفي خود و اثبات حق بنا شده است. بنابراين تخلّق مسلمان به اخلاق و ادب غربي منجر به شكشتن ادب ديني و غربت و يا ناخشنودي قلب نازنين آقا بقيّةاللهاعظم(ع) ميگردد، زيرا امام(ع) در عصر كنوني، مظهر تامّة لطف خداوند و واسطة فيضالهي بر بندگانش است و به همين جهت، عدم رعايت ادب الهي منجر به محروميت از لطف حق يعني از وجود مقدس و پر بركت امام(ع) در عصر غيبت و همچنين منجر به استمرار غيبت آن بزرگوار ميگردد كه به قول مولوي:
از خدا جوييم توفيق ادب
بيادب محرم ماند از لطف حق
بيادب تنها نه خود را داشت بد
بلكه آتش بر همه آفاق زد13
عباس علي پرچي زاده
ماهنامه موعود شماره 84
پينوشتها:
1. طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 497؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 53، ص 175.
2. صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 487 و مجلسي، همان، ج 53 ص 186.
3. مجلسي، همان، ج 32، ص 321 و 331.
4. كليني، كافي، ج 1، ص 377، ح 3.
5. نقل از كتاب آثار اعتقاد به امام زمان(ع)، نوشتة دكتر هادي قندهاري، ص 62.
6. صدوق، همان، باب 39، ص 410، ح 3.
7. همان، ص 411، ح 5 و 6.
8. همان، ص 413، ح 12.
9. سورة رعد(13)، آية 33.
10. عصاره خلقت درباره امام زمان(ع)، برگرفته از آثار آيتالله جوادي آملي.
11. كليني، همان، ج 1، ص 337.
12. شفيعي سروستاني، اسماعيل، استراتژي انتظار، ج 3، ص 39 و 38.
13. مولوي، مثنوي معنوي، ج 1، ص 7.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر